انقلاب اسلامی؛ پدپده شگرف و نوظهور قرن/حشمت الله ایران مهر

ی, 11/17/1389 - 12:26
انقلاب اسلامی؛ پدپده شگرف و نوظهور قرن/حشمت الله ایران مهر

انقلاب اسلامی؛ پدپده شگرف و نوظهور قرن

حشمت الله ایران مهر

 

۲۲ بهمن سال 1389 انقلاب اسلامي ایران سي و دو ساله مي شود. انقلابی که در 22 بهمن سال 1357 به پیروزی رسید و مردم انقلابی، اداره حکومت کشور را به دست گرفتند.سال 1357 در حالی آغاز شد که صدای مهیب انفجار خشم مردم  که از 19 دی سال 1356 در قم آغاز شده بود از تبریز، یزد، جهرم، کازرون، تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، رفسنجان، همدان، نجف‌آباد و سایر شهرهای ایران به گوش شاه و آمریکا می‌رسید و در نهایت کاخ ظلم و ستم را به ویرانه‌ای مبدل ساخت.

انقلاب اسلامى ایران بى‏شک پدیده‏اى نوظهور در قرن حاضر مى‏باشد. انقلابى غایت‏گرا، آرمانگرا، اسلامگرا و عالمگیر و جهان ‏شمول و بى‏نظیر در جهان اسلام که به رهبری امام خمینی(ره) هدایت گردید و تحولى شگرف در عرصه روابط بین‏الملل و در معادلات سیاسى دولتهاى جهان پدید آورد.

در این نوشتار قصد داریم به واکاوی این انقلاب بزرگ قرن از آغاز پیدایش تا آسیب‌های فراروی آن بپردازیم چرا که امروز حفظ انقلاب از هر امر دیگری مهم‌تر بوده و از اولویت ویژه‌ای برخوردار است و از خداوند تبارک و تعالی عاجزانه بخواهیم که به ما توان حفظ این عطیه بزرگ الهی از هر گزند و توطئه‌ای را عنایت بفرماید و امانت دار شایسته‌ای باشیم تا در آینده‌ای نه چندان دور این انقلاب را به انقلاب بزرگ حضرت ولی عصر(عج) متصل نمائیم.

تعریف مفهوم انقلاب

واژه Revolutionدر آغاز از جمله اصطلاحات علم اخترشناسی بوده که به معنای چرخش دورانی افلاک و بازگشت سیارگان به جای اول به کار می رفته است. امروزه این اصطلاح – که بیانگر دگرگونی شدید و ناگهانی است – در مورد مسائلگوناگونی مانند انقلاب صنعتی، انقلاب سیاسی، انقلاب اجتماعی و انقلاب فکری به کار می‌رود.

به بیان روشن‌تر انقلاب در لغت به معنی زیر و رو شدن یا پشت و رو شدن است، فلاسفه انقلاب را این گونه بیان می نمایند که ذات و ماهیت یک شیی لزوماً عوض شده باشد و در نگاه جامعه شناسان انقلاب به معنای دگر شدن است حتی نباید بگوییم دگرگون شده زیرا دگرگون شدن یعنی اینکه گونه و کیفیتش جور دیگر شود. به عوض باید بگوییم دگر شدن یعنی تبدیل شدن به موجودی دیگر. انقلاب در ایران دگر شدن جامعه ایرانی بود با یاری گرفتن از آموزه های اسلام ناب محمدی که زمینه ساز جامعه توحیدی می باشد.

اما آنچه که مسلم است در مورد انقلاب، تعریفی واحد وجود ندارد، اما وجود دو بعد عوامل و عناصر (ویژگی ها) در آن از هم قابل تفکیک است. با نگاهی دقیق به انقلاب های معاصر و تعریف های ارائه شده، می توان گفت که یک انقلاب کامل، دست کمدارای چهار عامل : 1- نارضایتی عمیق از وضع موجود 2- ظهور و گسترش ایدئولوژی های جدید جایگزین 3- گسترش روحیه انقلابی 4- رهبری و نهادهایبسیجی، و سه عنصر (ویژگی): شرکت توده ها (مردمی بودن ) 2- وجود عنصر خشونت 3- تغییر ساختارهای اجتماعی - سیاسی جامعه، می باشد.

انقلاب های معاصر یعنی پیدایش عصری نو در تاریخ کشورها، عصری که می تواند ارزش های مطلوب تجربه شده پیشین را با مفاهیمی همچون آزادی، استقلال و مانند آن همراه سازد. در حالی که در گذشته و از جمله در یونان باستانانقلاب صرفاً به معنای تغییر حکومت بوده است اما انقلاب اسلامی ایران در شمار انقلاب‌های اجتماعی یا بزرگ جای می گیرد، زیرا از یک سو سبب تغییر در اساس و نوع حکومت گردید، و از سوی دیگر به تحول در ایدئولوژی غالب و رسمی کشور و خط مشی های اجتماعی، اقتصادی وسیاسی در ابعاد داخلی و خارجی انجامید.

انقلاب از دیدگاه اسلام

دیدگاه اسلام در مورد انقلاب، با تفسیر و تحلیل غربی و مارکسیستی آن کاملاً تفاوت دارد. در تحلیل اسلامی، مهم‏ترین عامل انقلاب، آرمان‏خواهی و عقیده به مکتبی است که نخست گروه پیشرو و مجاهدان را وارد میدان مبارزه انقلابی می‏کند و سپس با بسیج توده‏های گسترده مردم، انقلاب را به درون جامعه کشانده، از طریق توده‏های مردم به پیروزی می‏رساند. از دیدگاه اسلام، انقلاب نوعی جهاد داخلی است که در آن گروهی برای خدا می‏جنگند و گروه دیگر مانع راه خدایند.

در انقلاب اسلامی، عناصر فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هر کدام به گونه‏ای تأثیر گذارند. نیز در کنار این عناصر، بر خشم قهرآمیز مردم تکیه می‏شود. البته می‏توان ویژگی‏های اصلی انقلاب اسلامی را در تعریف زیر مطالعه کرد:

«انقلاب اسلامی، دگرگونی بنیادی در ساختار کلی جامعه و نظام سیاسی آن، منطبق بر جهان‏بینی و موازین و ارزش‏های اسلامی و نظام امامت و بر اساس آگاهی و ایمان مردم، و نیز حرکت پیشگام صالحان و قیام قهرآمیز توده‏های مردم است.»

ریشه های انقلاب اسلامی ایران

حال که با مفهوم واژه انقلاب آشنا شدیم به بیان علل و ریشه‌های وقوع انقلاب اسلامی می‌پردازیم، انقلابی که پیروزی آن حیرت بسیاری از سردمداران قدرت‌های استکباری را بدنبال داشت و با گذشت بیش از سه دهه از عمر انقلاب هنوز بسیاری از لایه‌های عمیق انقلاب اسلامی ایران برای آنها ناشناخته باقی مانده و آنها را دچار سردرگمی و ناتوانی در برخورد با انقلاب نموده است.

‏اسلام ‏زدایى ‏رژیم ‏گذشته‏ و واکنش ‏نیروهاى‏ مذهبى

اسلام در شکل‏گیرى و تکوین انقلاب نقش اساسى و تعیین کننده داشته است. منظور از اسلام در این بیان «مکتب تشیع‏» است که مذهب رسمى جامعه ایران قلمداد مى‏شود و مشتمل بر جهان‏بینى و نظام فقهى، حقوقى، سیاسى و اخلاقى خاص خود مى‏باشد.

در روند شکل‏گیرى انقلاب در ایران، اسلام‏زدایى رژیم گذشته به مثابه یکى از شاخص‏هاى متمایز کننده آن به شمار مى‏رود. بر اساس اندیشه شیعى، حکام سیاسى، فاقد مشروعیت‏حکمرانى مى‏باشند. با شکل‏گیرى جنبش‏ها و نهضت‏هاى اصلاح و احیاى دینى، طى صد سال اخیر، اسلام از موانع عمده در مقابله با استعمار و استبداد به شمار مى‏رفته است. در عصر حاکمیت پهلوى، این رژیم، که با مساعدت استعمارگر انگلیس روى کار آمده بود، اسلام‏زدایى و سنت‏ستیزى از اصول ثابت‏سیاسى‏اش محسوب مى‏شد. محورهاى عمده اسلام‏زدایى رژیم گذشته را مى‏توان در موضوع‏هاى ذیل برشمرد:

ملى‏گرایى

از آنجا که دین در جامعه عامل همبستگى به شمار مى‏رفت و با امیال رژیم گذشته سازگار نبود، لذا، درصدد برآمد با تاکید بر ملى‏گرایى ناسیونالیسم، آرمان دیگرى را که در همبستگى ملى، کارکردهایى مشابه دین اسلام ایفا مى‏کند جایگزین آن نماید. از این‏رو، فلسفه سیاسى آن رژیم بر اساس ملى‏گرایى استوار گردسده بود. ملى‏گرایى داراى دو جنبه داشت: از سویى، اسلام‏زدایى را وجهه همت‏خود قرار مى‏داد و از سوى دیگر، به تبلیغ باستان‏گرایى مى‏پرداخت. محورهاى مهم باستان‏گرایى، که در جهت اسلام‏ستیزى مطرح شده است، بر سیاست‏هاى ذیل استوار بود:

الف) اسطوره‏سازى ملى: تکیه بر پیشینه تاریخى، راهى در جهت کسب مشروعیت رژیم تلقى مى‏شد و شاه به عنوان مظهر وحدت ملى و حافظ ایران‏زمین معرفى مى‏گردید.

ب) برگزارى جشن‏ها و یادبودهاى واهى: در عصر پهلوى اول، یادبود هزاره فردوسى با هدف تاکید بر زبان فارسى، ملیت ایرانى و آیین زرتشتى و شاهنشاهى در مقابل دیانت اسلام مورد تاکید قرار گرفت و در عصر پهلوى دوم، جشن‏هاى 2500 ساله با تبلیغات فراوان داخلى و خارجى و با هزینه هنگفت در تخت جمشید برگزار شد که منجر به واکنش شدید حضرت امام خمینى ‏رحمه الله و مجامع و محافل مذهبى در داخل و خارج گردید.

ج) بازنویسى تاریخ باستان: رژیم گذشته در جهت فراموشى و تحقیر فرهنگ و تمدن اسلامى، به بازنویسى آثار تاریخ باستان اقدام کرد و کوشید تاریخ 2500 ساله به‏گونه‏اى نوشته شود که دوره اسلامى کمرنگ، حقیر و عامل عقب‏ماندگى جامعه قلمداد گردد.

د) تاکید بر زبان فارسى و حذف واژه‏هاى عربى: یکى از ابعاد باستان‏گرایى احیاى زبان فارسى کهن و حذف واژه‏هاى عربى بود. هدف از این اقدام، انقطاع فرهنگى جامعه با پیشینه دینى آن بود. این سیاست در بسیارى از کشورهاى اسلامى و از جمله ترکیه اعمال شد، اما در ایران با مقاومت اندیشمندان دینى و مردم مواجه گردید و به شکست انجامید.

تخریب عقاید و تضعیف ایمان مردم

القاى شبهه با هدف تضعیف فرهنگ دینى یکى از اقدامات رژیم گذشته بود. رژیم با استخدام نویسندگان، احکام دینى را در قالب مکتوباتى چون رمان و داستان به استهزا مى‏گرفت و با انتشار کتاب‏هایى، که توسط مستشرقان و غربزدگان نوشته مى‏شد، در القاى بى‏دینى، پوچ‏گرایى و شبهه تلاش داشت. از دیگر اقدامات رژیم، تضعیف اندیشمندان دینى و مراجع بود. نگارش مقاله «رشیدى مطلق‏» در حمله به رهبر انقلاب در سال 1351 از جمله این اقدامات مى‏باشد. نگارش این مقاله موجب واکنش مردمى و رخداد قیام ‏19 دى و شتاب گرفتن انقلاب در ایران گشت.

جایگزینى قوانین عرفى به جاى قوانین اسلامى در محاکم قضایى، از دیگر اقدامات رژیم در جهت اسلام‏زدایى بود که از سال 1305 آغاز گردید و تا پیروزى انقلاب تداوم و تعمیق یافت.

دامن‏زدن به فساد و فحشا از دیگر اقدامات رژیم قبل در این جهت‏ بود که با هدف بى‏تفاوت‏سازى و انفعال نسل جوان جامعه شکل مى‏گرفت.

تقویت ادیان ساختگى و تحریک اقلیت‏هاى دینى از دیگر مظاهر اسلام‏زدایى آن رژیم به شمار مى‏رفت. گسترش روابط با اسرائیل و حمایت از بهاییان نیز از سیاست‏هاى مهم آن رژیم بود که موجب اعتراض شدید حضرت امام خمینى ‏قدس سره قرار گرفت.

وابستگى و غربزدگى

در حالى که در منابع دینى بر نفى سلطه کفار بر مسلمانان تاکید شده است و در قرآن کریم، مسلمانان از روابطى که منجر به نفوذ و استیلاى کفار بر جوامع اسلامى باشد برحذر داشته شده‏اند، رژیم پیشین با حمایت دول استعمارى روى کار آمد. از این‏رو، به آنها وابسته بود و فرهنگ غرب را در ایران رواج مى‏داد. تصویب قانون کاپیتولاسیون در سال‏1343، که موجب اعتراض گسترده امام خمینى ‏رحمه الله و مردم شد، از نمونه‏هاى مهم این امر به شمار مى‏رود.

مقایسه انقلاب اسلامى ایران با سایر انقلابهاى بزرگ جهان

مقایسه انقلاب اسلامی ایران با انقلاب فرانسه و روسیه که بزرگترین انقلابهای ‏معاصر اروپا و جهان خوانده شده و منشاء رواج گفتمان لیبرالیستى و سوسیالیستى در قرن‏گذشته شدند، نشان مى‏دهد که چگونه انقلاب اسلامى ایران، از جهات متعدد، عمیق‏تر، جدى‏تر و مردمى‏تر از آن دو بوده و گفتمان سومى را به بشریت معاصر عرضه‏کرده است.

سعى شده که انقلاب اسلامى با انقلابهاى فرانسه و روسیه که از بزرگترین‏ و معروفترین انقلابهاى جهان مى‏باشند در وجوه اقتصادى، سیاسى و اجتماعى مقایسه‏شود.

موقعیت اقتصادى رژیم‏هاى پیش از انقلاب

در فرانسه در دوران قبل از انقلاب 1789 نشانه‏هاى روشنى دال بر وخامت موقعیت اقتصادى از هر لحاظ وجود داشته و این کشور از پنجاه سال قبل از انقلاب، دچار مشکلات و بحرانهاى مالى و اقتصادى فراوانى بود که روزبروز بر دامنه و ابعاد آن افزوده مى‏گشت.

شرایط اقتصادى در روسیه نیز قبل از انقلاب، از آغاز دهه اول قرن بیستم وضع مطلوبى نداشت. دو جنگ‏ خارجى که در این دوره اتفاق افتاد بر شدت نابسامانیهاى اقتصادى افزود، رکود اقتصادى که تا سال 1909دوام داشت ‏شرایط ناگوارى را براى کارکنان و دهقانان ایجاد کرده بود، از یک سو بیکارى را سخت دامن مى‏زد و از سوى دیگر شرایط کار و میزان درآمد این دو طبقه را طاقت فرسا و غیر قابل تحمل ساخته بود اعتصاباتى که‏در این دوران کارگران راه مى‏انداختند عمدتا ماهیت اقتصادى داشت و مرتبا بر تعداد اعتصابات و شماره‏شرکت کنندگان در اعتصابات افزوده مى‏گشت.

حال آنکه در ایران، در اواخر حکومت‏شاه رژیم، ایران در مطلوبترین سطح از قدرت اقتصادى که در تمام‏سلطنت 57 ساله رژیم پهلوى بى‏سابقه بود به سر مى‏برد. با افزایش سریع و غیر قابل پیش‏بینى درآمد نفت، رژیم ایران نه تنها تبدیل به یکى از دولتهاى ثروتمند شده بود بلکه جامعه ایرانى را به یک جامعه کاملا مصرفى تبدیل کرده بود. بدین ترتیب ملاحظه مى‏گردد در حالى که دولتهاى فرانسه و روسیه از نظر اقتصادى در بدترین شرایط بودند و در حقیقت در مرحله ورشکستگى نهایى قرار داشتند دولت ایران با توجه ‏به افزایش ناگهانى و غیر قابل پیش‏بینى قیمت نفت از نظر ذخائر ارزى و توانائیهاى مالى در مطلوبترین و مناسبترین شرایط اقتصادى در تاریخ خود بوده است.

اقتدار نظامى رژیمهاى پیش از انقلاب

از مهمترین و در عین حال محسوسترین ابزار قدرت و اعمال حاکمیت هر رژیم سیاسى به ویژه نظامهایى‏که با بحرانها و فشارهاى داخلى مواجه مى‏باشند و نیاز به تهدید و ارعاب و احیانا سرکوب حرکتهاى معارض ومخالف خود را دارند قدرت نظامى آنها مى‏باشد. هر گاه در یک نظام سیاسى، قدرت نظامى از انسجام لازم‏برخوردار نباشند و روحیه خود را در اثر شکستیهاى پى در پى از دست‏بدهد و همچنین دولت ‏بخاطر مشکلات اقتصادى امکان تامین تدارکات و خواسته‏هاى آنها را نداشته باشد و در نهایت قدرت نظامى اعتقاد وایمان خود را به رژیم سیاسى از دست‏بدهد نه تها قدرت سیاسى قادر به بهره‏بردارى از چنین نیروى نظامى‏براى سرکوب قدرت اجتماعى معارض نخواهد بود، بلکه خود بصورت یک مدعى خطرناک درآمده و احیانا به‏گروههاى اجتماعى مخالف خواهد پیوست و احتمال سقوط قدرت سیاسى را شدیدا افزایش خواهد داد.

فرانسه در طول پنجاه سال قبل از انقلاب مدت 26 سال در جنگ و منازعات مهم بین‏المللى بوده است و در این منازعات جز یک ایالت، نه تنها چیزى بدست نیاورده، بلکه شکستها و خسارتهاى عظیم مالى، جانى وارضى به همراه داشته و قابل پیش‏بینى بود که افسران ارتش نسبت‏به سرکوب مقاومت در دوره‏اى که بحران‏برعلیه مقامات دولتى افزایش یافته بود بى‏علاقه باشند و این امر موجب اختلاف و تضاد سیاسى و اجتماعى‏شد به طورى که نهایتا هر حرکت محدودى را براى سرکوب مخالفین پادشاه و طبقات محافظه کار مسلط غیرممکن مى‏ساخت و زمینه را براى پیروزى انقلاب فرانسه مهیا کرد.

موقعیت نظامى روسیه نیز در اروپا بدلیل جنگهاى کریمه و جنگ 1905 تغییر کرده بود. کشورى که در1815 تنها قدرت قوى قاره اروپا بود و بعد از 1848 به نظر مى‏رسید که هنوز فاصله زیادى با سایر قدرتهاى‏اروپایى داشت‏بعد از جنگ کریمه به حد یکى از چند قدرت مساوى، تنزل یافت و تا زمانى که تزار در سن‏پطرزبورگ حاکم بود هرگز موقعیت 1815 را پیدا نکرد. جنگ جهانى اول از نظر وسعت و مدت و نزدیکى به‏مرزهاى روسیه از جنگ روس و ژاپن به مراتب مهمتر بود و تاثیر بیشترى در داخل کشور بر جاى گذاشت‏بطوریکه قواى نظامى این کشور را کاملا به تحلیل برده و سربازان کست‏خورده و بازگشته از جبهه را بصورت‏مدعیانى براى قدرت سیاسى حاکم درآورد و به همین علت‏بود که انقلاب روسیه در اوج اشتعال جنگ جهانى‏اول بوجود آمد.

با این ترتیب ملاحظه مى‏گردد که نظام سیاسى حاکم بر روسیه قبل از انقلاب نه تنها نیروى نظامى و قواى‏مسلح نیرومند و وفادار به قدرت سیاسى با خود نداشتند بلکه ارتشى شکست‏خورده، روحیه از دست داده وعاصى شده از نظام با پیوستن به کارگران اعتصابى نقشى مهم در پیروزى انقلاب بازى کردند.

اما ارتش شاهنشاهى ایران بر خلاف فرانسه و روسیه در طول حداقل 57 سال قبل از پیروزى انقلاب درهیچ جنگ خارجى مهمى شرکت نکرده بود. بیش از هر پادشاهى در ایران محمدرضا شاه به نیروهاى مسلح ‏توجه داشت. او بعنوان فرمانده نیروهاى مسلح، احساس مى‏کرد که یک ارتش قوى و نیرومند و در عین حال ‏وفادار به پادشاه، نه تنها مى‏تواند نظام سیاسى او را در قبال مخالفین داخلى حفظ کند بلکه با توجه به جاه‏طلبی‌هایش مى‏تواند ابزار و اهرم لازم را براى دخالت در امور منطقه و همسایگانش و پیشبرد اهداف بین‏المللى‏او فراهم نماید.

مى‏توان با قاطعیت ادعا کرد در فرانسه و روسیه از نظر نظامى با توجه به شکستهاى پى در پى در جنگهاى‏متعدد ضعیف‏ترین و نامطمئن‏ترین وضعیت‏بوده و ارتشهاى آنها نه تنها حمایت لازم را از نظام سیاسى حاکم‏نمى‏کردند بلکه نسبت‏به انقلابیون گرایش نشان داده و بعضا به آنها مى‏پیوستند، در حالیکه ارتش ایران دربهترین شرایط از نظر نیرو و تجهیزات بوده و جز در موارد استثنایى و آن هم به صورت پراکنده، تا آخرین ‏لحظات عمر رژیم شاه نسبت‏به نظام وفادار باقى مانده و اکثرا در سرکوب انقلابیون نیز کوتاهى نکردند.

کشورهاى مورد بررسى ما هر سه از جمله کشورهایى هستند که نه تنها داراى موقعیت استراتژیکى مهم وحساس مى‏باشند بلکه بعنوان قدرتهاى بالفعل یا بالقوه بزرگ محسوب مى‏شوند و در طول تاریخ نقش فعالى‏در روابط بین‏الملل جهانى و منطقه‏اى بازى کرده و مى‏کنند. بدیهى است‏که در قبال تحولات انقلابى این کشورها چه قبل از پیروزى و چه بعد از پیروزى کشورهاى دیگر بویژه کشورهاى همسایه و ذینفع عکس‏العمل‏نشان داده و به نفع قدرت سیاسى حاکم و یا بالعکس در جهت‏حمایت ازگروههاى اجتماعى معارض فعال مى‏گردند. در نتیجه مسئله واکنش‏بین‏المللى از جمله عوامل مهمى است که در بررسى قدرت و توانائیهاى‏رژیم سیاسى حاکم قبل از انقلاب ضرورت دارد که مورد توجه و دقت کافى‏قرار گیرد.

در فرانسه قرن 18 با توجه به جنگهاى طولانى که لویى پانزدهم وشانزدهم با کشورهاى همسایه خود منجمله اتریش، روسیه، انگلیس و اسپانیا داشت نه تنها در شرایط بحرانى دوران انقلاب از حمایت آنهابرخوردار نبود بلکه همه این دول همسایه در جهت تضعیف لویى ‏شانزدهم تلاش کرده و متقابلا به حمایت از گروههاى معارض و مخالف‏برخواستند.

روسیه نیز از این نظر تفاوت چندانى با فرانسه نداشت‏بدین معنا که‏جنگ جهانى اول و درگیرى مستقیم روسیه تزارى در جنگ با آلمان، عثمانى و ژاپن دشمنى این دولتها بویژه دولت قدرتمند و نوپاى آلمان رابرعلیه خود داشت‏به طوریکه لنین با حمایت و امکانات فراهم شده این‏دولت توانست‏به انقلابیون روسیه ملحق شده، و پایه انقلاب بلشویکى ‏اکتبر 1917 را بریزد. از طرف دیگر با توجه به اینکه دولتهاى روسیه تزارى ‏یعنى فرانسه و انگلیس خود مستقیما با آلمان و متحدینش درگیر بودند امکان هیچ نوع حمایتى از تزار روسیه در شرایط بحرانى نداشتند.

اما دولت ایران و رژیم شاه از حداقل یک دهه قبل ازسقوط خود علیرغم وجود شرایط دو قطبى با توجه به‏ پایان جنگ سرد و آغاز دوره آرامش و همزیستى ‏مسالمت‏آمیز از حمایت کامل دو ابرقدرت، و قدرتهاى‏بزرگ و منطقه‏اى، تا آخرین روزهاى حکومتش برخورداربود و متقابلا انقلابیون ایران از هیچگونه حمایت‏بین‏المللى برخوردار نبودند.

با این ترتیب در حالیکه دولتین فرانسه و روسیه از نظر حمایت‏بین‏المللى در شرایط نامناسب به سرمى‏بردند و دول اروپایى اغلب نسبت‏ به رژیمهاى این دو کشور در شرایط قبل از انقلاب نظر مساعدى نداشته و بعضا تخاصم بودند و نه تنها هیچگونه حمایتى از نظامهاى سیاسى در آن شرایط نکردند بلکه در مواردى به‏حمایت از انقلابیون پرداختند دولت ایران از این نظر در شرایط مطلوبى به سر مى‏برد.

پیچیدگى و استحکام رژیم‏هاى قبل از انقلاب

در هر نظام و سیستم سیاسى وجود ابزارهاى قدرت‏از جمله قدرتهاى اقتصادى، نظامى و حمایت‏بین‏المللى‏بالقوه و فى نفسه نمى‏تواند در جهت تحکیم و تثبیت‏قدرت سیاسى حاکم کارساز و مفید باشد بلکه توانایى،مهارت و مدیریت مطلوب در نظام سیاسى است که‏ مى‏تواند در مواقع بحرانى ابزارهاى قدرت را از قوه به فعل‏درآورده و به بهترین وجه و در مناسبترین زمان و مکان مورد استفاده قرار دهد در نبردهاى نظامى اغلب این‏امر به اثبات رسیده است که فرماندهى لایق و کارآمد مى‏تواند با کمترین امکانات، تجهیزات و نیرو برفرماندهى نالایق و ناتوان و در عین حال با امکانات وسیع پیروز شود. در حالیکه نظامهاى سیاسى فرانسه وروسیه علیرغم وجود استبداد حاکم به خاطر بى‏کفایتیهاى پادشاهان و نفوذ افراد ناصالحى که در دربار حضور داشتند، هرگز نتوانستند منافع خود را تشخیص داده و در جهت‏حفظ ثبات و موقعیت رژیم خود مدیریت‏مناسب و توانایى برقرار نموده و تغییرات لازم را اعمال کنند. رژیم شاه بعد از گذراندن دوره پرتلاطمى از تاریخ ‏38 ساله حکومت‏خود تدریجا به مرحله‏اى از اعتماد به نفس و حاکمیت مطلقه رسیده و با برخوردارى ازمستشاران ورزیده داخلى و خارجى به ویژه برخوردارى از پلیس مخفى خشنى همچونساواک از توانایى لازم‏براى حفظ و تداوم قدرت مستبده خود برخوردار بوده است.

در تئورى نظام دولتهاى مستبده مى‏بایست ضعیف شده باشد تا اینکه حرکتهاى انقلابى مردمى بتواند توفیقى کسب کند یا حتى بروز کند. در حقیقت از نظر تاریخى، شورشهاى مردمى به خودى خود قادر نبوده‏اند دولتهاى مستبده را واژگون کنند. در عوض فشار نظامى از خارج اغلب با تضادها و انشعابهاى سیاسى میان‏طبقه مسلط و دولت ‏به موازات هم مى‏بایست وجود داشته باشد تا استبداد را تضعیف کرده و راه را براى‏شورشها و نهضتهاى انقلابى باز کنند.

به خاطر همین ضعفها بود که در انقلاب فرانسه نظام سیاسى حاکم نه به علت مخالفت نیروهاى مردمى ‏بلکه تنها به علت استیصال کامل در حل معضلات اقتصادى و سیاسى - اجتماعى کشور به مجلس طبقات سه‏گانه روى آورد و خود را تسلیم آنها کرد و آنگاه بود که حرکتهاى مردمى و ترکیب گروههاى اجتماعى شکل‏گرفت و به روند انقلاب شتاب فزاینده‏اى داد.

و همین طور در انقلاب روسیه نیز اگرچه نیروهاى مخالف وجود داشتند، دسته‏بندیها و احزاب سیاسى ‏مختلف که با آرمانها و اهداف خاص و متفاوت خود از اوائل قرن بیستم شکل گرفته بودند، نه تنها هیچگونه ‏نقشى در سقوط نظام رومانوفها نداشتند بلکه تصور هم نمى‏کردند که بدین سادگى نظام امپراتورى روسیه‏ سقوط کند. البته دولت تزار روسیه علیرغم استیصال و فشار زیادى که تحمل مى‏کرد داوطلبانه و راسا خود را تسلیم ملت نکرد ولى در مقابل اولین حرکت و شورش مردمى که ناشى از انفجار و وجود بحران اقتصادى بود وبه صورت تظاهرات و اعتصابات کارخانجات و صنایع در شهر پتروگراد متبلور شد، تسلیم گردیده و همچون‏کوه یخى ذوب گردید.

در حالیکه انقلاب ایران در شرایطى پیروز شد که نظام شاهنشاهى خود را در اوج قدرت و استحکام وتثبیت‏شده مى‏دید و در مقابل مخالفتها و معارضه‏ها تا آخرین حد توان خود مقاومت مى‏کرد و گروههاى‏اجتماعى براى به زانو درآوردن چنین نظامى مى‏بایست‏بر اساس برنامه‏ریزى و بسیج تمام نیروها و قربانى‏کردن بسیارى از انسانها نظام قدرتمند حاکم را سرنگون سازد.

قدرت اجتماعى

قدرت اجتماعى متشکل از گروه‌هاى اجتماعى فعالى است که بر پایه ارزشها و باورهاى مسلط و مشترک به‏هم نزدیک شده‏اند و زمانى که قدرت سیاسى توانایى تامین ارزشها و خواسته‏هاى آنها را نداشته باشد یانخواهد این ارزشها و خواسته‏ها را تامین کند گروههاى اجتماعى مایوس شده به دنبال رهبر یا رهبرانى که ‏مى‏توانند خواسته‏ها و نظرات آنها را تعقیب و تامین نمایند حرکت‏خواهند کرد در ایجاد و تشکل قدرت‏اجتماعى سه رکن اساسى قابل تفکیک هستند: مردم، رهبرى و ایدئولوژى.

مشارکت مردمى

در حالى که در فرانسه و روسیه میزان مشارکت مردم در براندازى رژیمهاى مستبده حاکم بسیار اندک‏ بوده و حتى در فرانسه همانطور که گفته شد، نقشى نداشته‏اند و رژیم فرانسه به خاطر ضعفهاى خود الزاما تسلیم شده و در روسیه تعداد محدودى از کارگران کارخانجات پطرزبورگ و سربازان پادگان همان شهر سر به‏ شورش برداشته و موجبات سقوط خانواده رومانوفها را فراهم کردند.

در انقلاب اسلامى ایران به استثناى ‏اقلیت محدودى و بخش اعظم ارتش که وابسته به نظام بودند همه اقشار مردم از همه طبقات و گروههاى‏ اجتماعى و در سراسر کشور اعم از شهرها و روستاها، کارگران، کارمندان، کشاورزان، اصناف و ... همه و همه‏ چرخهاى اقتصادى و ادارى کشور را از کار انداخته و در مقابل رژیم تا دندان مسلح آن هم با دست‏خالى‏ایستادند و آن را ساقط کردند.

مطالعات بعدى هم نشان داد که حتى بعد از پیروزى انقلاب که زنجیرهاى استبداد و دیکتاتورى گسسته‏شده و زمینه مناسب براى ایجاد آگاهى سیاسى و مشارکت توده‏هاى مردم فراهم شده بود به تدریج و به علت‏ بى‏میلى حاکمیتهاى بعد از انقلاب اعم از میانه‏روها و رادیکالها در دو انقلاب فرانسه و روسیه، این مشارکت روبه کاهش نهاده است. تاریخ و آمار مشارکت مردم در انتخابات بعد از انقلاب این نظریه را ثابت مى‏کند.

در مقابل توده‏هاى ملت ایران بعد از پیروزى انقلاب اسلامى در انتخابات‏هاى مکرر و پى در پى شرکت‏کرده‏اند و حتى در شرایط بحرانى و بمباران شهرها هیچیک از انتخابات لازم براى تداوم فعالیتهاى سیاسى‏نظام جمهورى اسلامى متوقف نشده یا به تاخیر نیافتاد. در طول سه دهه گذشته مردم کشور ما در انتخابات متعددی (هشت انتخاب ریاست جمهورى، پنج انتخاب مجلس شوراى اسلامى، سه انتخاب مجلس‏خبرگان، یک انتخابات نوع حکومت، و دو انتخابات رفراندوم قانون اساسى و دو انتخابات شوراهاى اسلامى)شرکت کرده‏اند. آمار مشارکت روزافزون مردم در این انتخابات چشمگیر و جالب توجه است. و از همه مهمترحضور همه ساله مردم در اجتماعات و تظاهرات میلیونى که به خاطر سالگرد انقلاب صورت مى‏گیرد نشانه‏ حضور، بیدارى و حمایت مردم از انقلابشان مى‏باشد.

رهبرى

نقش و شخصیت رهبر به ویژه زمانى روشن‏تر و برجسته‏تر مى‏شود که توسلات ایدوئولوژیکى گروه‌هاى ‏انقلابى پراکنده و غیر منسجم باشد یا سازماندهى آن ضعیف باشد در این صورت نقش و اهمیت رهبرى در پروسه انقلابى و در طول زمان توسعه مى‏یابد. از طرف دیگر نقش رهبران انقلاب را در سه بعد مهم مى‏توان‏مشاهده کرد که عبارت است از رهبر بعنوان ایده‏ئولوگ انقلاب، رهبر بعنوان فرمانده و نهایتا رهبر بعنوان‏ معمار نظام بعد از پیروزى انقلاب.

در بررسى و مقایسه اجمالى میان نقش رهبران در سه انقلاب مورد بحث مشاهده خواهیم کرد که در این ‏رکن از انقلاب نیز مانند رکن مردم انقلاب اسلامى داراى قدرت، امتیازات و ویژگی‌هایى فوق‏العاده و استثنایى‏ بوده است که دو انقلاب فرانسه و روسیه از آن بى‏بهره بوده‏اند.

1- در انقلابهاى فرانسه و روسیه رهبران انقلاب از طبقات متوسط و بالاى جامعه بوده‏اند در حالیکه در انقلاب اسلامى ایران رهبران انقلاب وابسته و متعلق به طبقات محروم و فقیر جامعه بوده‏اند.

2- در انقلابهاى فرانسه و روسیه به ویژه در انقلاب روسیه رهبران مدافع و نماینده طبقه‏اى بودند که خودمتعلق به آن طبقه نبودند در حالیکه در انقلاب اسلامى رهبران انقلاب دقیقا مدافع طبقه‏اى بودند که از آن‏طبقه برخاسته بودند.

3- در انقلابهاى فرانسه و روسیه طبقه روشنفکر و تحصیل کرده رهبرى انقلاب را بر عهده داشته و اشراف‏و روحانیون نقش ضد انقلاب را داشتند در حالیکه در انقلاب اسلامى رهبرى ضد انقلاب را روشنفکران وابسته‏به چپ و راست‏بر عهده داشتند.

4- در انقلاب فرانسه و روسیه ما به چهره شاخصى که همه ویژگیهاى سه گانه رهبرى را در خود جمع‏داشته و از نظر ارائه ایدئولوژى، فرماندهى انقلاب و سازندگى بعد از انقلاب داراى استعداد، نبوغ و قدرتى‏همچون رهبرى در انقلاب اسلامى باشد برخورد نمى‏کنیم. در انقلاب فرانسه چهره‏هایى مانند لافایت،روبسپیر، دوک د. اورلئان مطرح هستند که هیچکدام رهبرى انقلاب را در تمام دوران شکل‏گیرى و پیروزى آن‏بطور جامع در دست نداشتند.

در انقلاب روسیه چهره لنین از چهره‏هاى شاخص و برجسته تاریخ این انقلاب مى‏باشد وى در واقع داراى‏امتیازات و استعدادها و نبوغ مشخصى بود که در جهت‏به مرحله عمل درآوردن آنچه را که به انقلاب اکتبر1917 معروف است نقش اصلى و محورى داشت. در حالیکه در سقوط رژیم رومانوفها در فوریه همان سال‏مطلقا نقشى نداشت چهره‏هایى مانند زینوویف، کامنف، استالین، تروتسکى و کرنسکى هم از شهرت ویژه‏اى‏برخوردار هستند ولى آنها هم دخالتى در سقوط رژیم نداشتند. در حقیقت‏سقوط رژیم تزارى در اثر یک‏حرکت‏خودجوش و بدون رهبرى صورت گرفت.

بررسی‌ها نشان مى‏دهد نه در انقلاب فرانسه و نه در انقلاب روسیه به چهره‏اى با ویژگیهاى ‏ایدئولوگ و فرمانده انقلاب برخورد نمى‏کنیم آنهایى را که نام بردیم هیچکدام نه ایدئولوگ انقلاب بودند و نه ‏فرمانده آن بلکه سازندگان و معماران دولتهاى بعد از انقلاب بودند. آنها اشخاصى بودند که بر اسب سرکش‏تحولات بعد از سقوط نظام سوار شده و در سیر تحولات بعدى اثر گذاردند. در حالیکه در انقلاب اسلامى رهبرانقلاب حضرت امام خمینى(ره) بویژه با برخوردارى از جایگاه مرجعیت دینى و با نبوغ، قدرت و ویژگیهاى‏خاصى که داشتند که در نوع خود بى‏نظیر بود نقش ایدئولوگ، فرمانده و معمارى انقلاب را به نحو احسن و درطول ربع قرن از حیات پربرکت‏خود بر عهده گرفته و ایفاء کردند.

حضرت امام خمینی(ره) این رهبر تاریخ ساز، انقلابى را بنیان نهاد که بسان تیغى دو لبه همزمان علیه کمونیسم و کاپیتالیسم به کار گرفته شد. ایشان با هدف مقابله با سلطه ابرقدرتهاى شرق و غرب، ملل اسلامى را به رویکردى مجدد به ارزشهاى اسلامى فرا خواندند و با قائل شدن رابطه‏اى مستقیم میان انقلاب و ایدئولوژى، انقلاب را شرطى لازم و ضرورى براى تحقق آرمانهاى الهى و وسیله‏اى براى نیل به مقاصد مکتبى و ایصال جامعه بشرى به تعالى انسانى تلقى کردند، که در این راه در پیاده کردن نظریه خویش اهتمام نمودند. در این رهگذر، ایشان علاوه بر اهتمام به حاکمیت آرمانها و ارزشهاى مذهبى، از هیچ کوششى براى تحقق جنبه‏هاى آزادیخواهانه و استقلال طلبانه نهضت فروگذار ننمودند و بدین ترتیب انقلاب به عنوان وسیله‏اى براى تحقق جمهوری اسلامی مطمح نظر ایشان قرار گرفت. به فرموده مقام معظم رهبری:

شخصیت عظیم رهبر کبیر و امام عزیز ما، حقاً و انصافاً پس از پیامبران خدا و اولیاى معصومین، با هیچ شخصیت دیگرى قابل مقایسه نبود. او ودیعه‏ى خدا در دست ما، حجت خدا بر ما، و نشانه‏ى عظمت الهى بود. وقتى انسان او را مى‏دید، عظمت بزرگان دین را باور مى‏کرد. ما نمى‏توانیم عظمت پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، امیرالمؤمنین، سیّدالشّهداء، امام صادق علیه السلام و بقیه‏ى اولیا را حتّى درست تصور کنیم؛ ذهن ما کوچکتر از آن است که بتواند عظمت شخصیت آن بزرگمردان را در خود بگنجاند و تصور کند؛ اما وقتى انسان مى‏دید شخصیتى با عظمت امام عزیزمان و با آن همه ابعاد گوناگون: ایمان قوى، عقل کامل، داراى حکمت، هوشمندى، صبر و حلم و متانت، صدق و صفا، زهد و بى‏اعتنایى به زخارف دنیا، تقوا و ورع و خداترسى و عبودیت مخلصانه براى خدا، دست‏نیافتنى است، و مشاهده مى‏کرد که همین شخصیت عظیم، چگونه در برابر آن خورشیدهاى فروزان آسمان ولایت، اظهار کوچکى و تواضع و خاکسارى مى‏کند و خودش را در مقابل آنها ذره‏یى به حساب مى‏آورد، آن‏وقت انسان مى‏فهمید که پیامبران و اولیاى معصومین علیه‌السلام چه‏قدر بزرگ بودند.

به عبارت دیگر از ویژگى‏هاى رهبرى انقلاب ایران آن بود که مبارزه و انقلابش بر پایه دین و معنویت ‏بود و عمل به وظیفه به عنوان یک اصل حاکم اصالت داشت. قدرت رهبرى بر اتکال به خداوند و پذیرش عمیق مردمى استوار بود. پایان دادن به افسانه «جدایى دین از سیاست‏» از دیگر ویژگى‏هاى رهبرى بود که مبارزه را به کانون اصلى یعنى شاه معطوف کرد. مخاطبان رهبرى، توده‏هاى مسلمان انقلابى بودند، نه احزاب و گروه‏هاى خاص. امام خمینى‏قدس سره از روزهاى آغازین انقلاب در سال 1342، آمریکا و اسرائیل را اساس بدبختى‏هاى جامعه برشمردند و تا پایان نهضت‏بر آن پافشارى نمودند. در مقایسه با نهضت‏هاى پیش از انقلاب، از جمله مشروطه و ملى شدن نفت، امتیاز انقلاب سال‏1357 آن بود که از موضع فقاهت و مرجعیت‏برخوردار بود.

رهبر انقلاب و شاگردان فکرى ایشان با ترسیم تصویرى واقعى از دین، نقش مهمى در احیاى فکر دینى و انقلاب ایجاد کردند. رهبرى در جهت ایجاد انقلاب، در جهان‏بینى و نظام ارزشى حاکم تاثیر مهمى از خود بر جاى گذاشت. بسیارى از مفاهیم دینى، که مورد سوء استفاده رژیم واقع مى‏شد - وجهه‏اى از دین که پاسخگوى مشکلات عصر و از امعیت‏برخوردار بود - مورد بازنگرى واقع گردید و تلقى صحیح و جدیدى از آن ارائه شد. از سوى دیگر، از میان بردن موانع احتمالى، که ممکن است در پیشبرد حرکت انقلابى ایجاد سد کند، از سوى رهبرى کنار زده شد. در این راستا، تمسک به «تقیه‏» براى کند کردن حرکت انقلابى در سال‏هاى آغاز نهضت تحریم گردید. از دیگر کارهاى ویژه رهبرى دمیدن روح اعتماد به نفس و مقابله با خودباختگى در مردم بود.

با ارتباطى که رهبرى انقلاب ایران با روحانیت داشت، شبکه وسیعى از نیروهایى که مروج و بیان‏کننده اندیشه و فکر رهبرى در نقاط گوناگون کشورند، شکل گرفت و به مثابه یک حزب سیاسى در ایران عمل کرد، در حالى که ویژگى‏هاى ظاهرى حزب را نداشت. تجربه تاریخى یکصد سال گذشته ایران نیز نشانگر نقش اندیشمندان دینى و روحانیت در تحولات اجتماعى است. پیام‏هاى رهبرى در قالب مفاهیم اسلامى نقش مهمى در بسیج مردمى در طول شکل‏گیرى انقلاب داشته است. تحلیل محتواى این پیام‏ها و موجى که توسط آن در بین مردم ایجاد مى‏شد بیانگر ماهیت و محتواى فکرى این انقلاب است. مهم‏ترین هدفى که رهبرى در بسیارى از اعلامیه‏ها بدان پاى مى‏فشرد اعلاى کلمه حق و استحکام مبانى دینى بود که رژیم گذشته در صدد محو و نابودى آنها مى‏کوشید.

با نگاهى به مواضع رهبرى در روند شکل‏گیرى نهضت، مشاهده مى‏کنیم که نخستین مخالفت‏ها از سوى امام خمینى‏قدس سره، که در آن قید اسلام و سوگند به قرآن کریم حذف شده بود، در اعتراض به لایحه «انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى‏» آغاز شد. در جریان همه‏پرسى آن نیز اعتراضات وسیعى از سوى رهبرى آغاز شد که منجر به اعتراضات وسیع مردم‏درشهرهاى‏گوناگون‏گردید.

فاجعه کشتار مدرسه فیضیه در سال 1342 و قیام 15 خرداد، که منجر به شهادت صدها تن شد، نتیجه واکنش رهبرى در قبال سیاست‏هاى ضد اسلامى رژیم بود. شهادت فرزند امام راحل‏رحمه الله در سال‏1356 و اعتراض رهبر انقلاب به شاه در همان سال از نقاط عطف حوادثى به شمار مى‏رود که در نهایت، منجر به سقوط رژیم شاه در سال‏1357 گردید.

ويژگي هاي انقلاب اسلامي ايران

صاحبنظران سياسي، ويژگي هاي متعددي را براي انقلاب اسلامي ايران ذكر نموده‌اند كه برخي از مهم ترين آنها عبارتند از:

۱) اسلامي بودن

۲) اتكاء به پشتوانه قوي مردمي

۳) عدم وابستگي به قدرت هاي استكباري شرق و غرب

۴) رهبري همه جانبه امام راحل

۵) سرعت انقلاب به نسبت ساير انقلاب هاي ديگر ملل

۶) پافشاري بر اهداف و آرمان هاي تعيين شده و ...

با عنایت به توضیح موارد فوق در بخش مقایسه انقلاب با سایر انقلاب‌های دنیا از توضیح و تبیین مجدد موارد صرف نظر کرده و صرفا به بیان رؤس کلی اشاره شد.

اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامي ايران

آرمان هاي سياسي انقلاب اسلامي

تحول در ساختار سياسي نمود اوليه هر انقلاب سياسي است، لذا مي بينيم كه داعيه رهبران انقلابي ما نيز آن بود كه از پي خرابي نظام شاهنشاهي، نظام تازه اي را آورده اند كه آرمان هاي ويژه خود را دارد. گفتني است كه تأسيس چنين نظامي اساسا بزرگ ترين آرمان سياسي امام(ره) را تشكيل مي داد، چرا كه بعد از حكومت اسلامي حضرت اميرالمؤمنين(ع) تاريخ اسلام از داشتن يك «حكومت اسلامي» به زعامت وليّ آگاه، مدير و مدبّر محروم مانده بود و انقلاب اسلامي زمينه حاكميت چنين نظامي را فراهم آورد.

اول ـ تأسيس جمهوري اسلامي

«جمهوري اسلامي» در ديدگاه امام خميني(ره) تعريف و ويژگي هاي خاصي دارد كه از همان ابتدا مورد تأكيد امام(ره) بود. «حكومت اسلامي حكومتي است بر پايه قوانين اسلامي. در حكومت اسلامي استقلال كامل حفظ مي شود، ما خواستار جمهوري اسلامي مي باشيم، جمهوري فرم و شكل حكومت را تشكيل مي دهد و اسلامي يعني محتواي آن فرم، كه قوانين الهي است».

لذا اعتبار جمهوري اسلامي به «پياده كردن احكام الهي» و «احقاق حقوق مستضعفان» است و اين كه سيره عملي «حضرت رسول(ص)» و «اميرالمؤمنين(ع)» را فراروي قرار داده، سعي در تحقّق عملي آنها در عصر حاضر بنمايد.

دوم ـ احقاق حقوق مستضعفان

«حكومت اسلامي» بنابر نصّ الهي، خود را موظّف مي داند كه از مظلوم حمايت كرده و بر ظالم بتازد و به نفي عملي كاربرد «پول» و «قدرت» در تعيين سياست هاي اجرايي نظام بپردازد. لذا مي بينيم كه ايشان با صراحت تمام مي فرمايند:

«بحمدالله امروز همه دست اندركارهايمان كاخ نشين نيستند. دولت ما يك دولت كاخ نشين نيست. آن روزي كه دولت ما توجه به كاخ پيدا كرد، آن روز است كه بايد ما فاتحه دولت و ملت را بخوانيم... خدا نياورد آن روزي را كه سياست ما و سياست مسؤولين كشور ما پشت كردن به دفاع از محرومين و رو آوردن به حمايت از سرمايه داري گردد و اغنيا و ثروتمندان از اعتبار و عنايت بيشتري برخوردار بشوند. معاذالله كه اين با سيره و روش انبياء و اميرالمؤمنين و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ سازگار نيست».

تأكيد حضرت امام(ره) بر جايگاه رفيع ملت سخت كوش ايران و بيان خصال نكوي ايشان كه در طول تاريخ اسلام كمتر سابقه دارد، در همين رهگذر انجام پذيرفته است و اين كلام امام(ره) سرلوحه كار همه عاشقان، «خدمت به ملت» مي باشد كه:

«به مجلس و دولت و دست اندركاران توصيه مي كنم كه قدر اين ملت را بدانند و در خدمت گزاري به آنان... فروگزار نكنند».

سوم ـ جلب رضايت مردم در چارچوب فرامين الهي

در نظر امام «دولت مزاحم» نمي تواند يك نمونه خوب از حكومت اسلامي به حساب آيد، چرا كه حكمت جعل دولت رفع حوائج ـ دنيايي و اخروي ـ مردم است، لذا يك دولت اسلامي آرماني آن است كه براي مردم ايجاد زحمت نكند، بلكه با ارائه خدمات لازم، رضايت آنها را جلب نمايد:

«ايجاد زحمت براي مردم و مخالف وظيفه عمل كردن حرام و خداي نخواسته گاهي موجب غضب الهي مي شود... بنابراين حقيقت ملموس بايد كوشش در جلب نظر ملّت [نمود]».

به همين منظور است كه امام(ره) ايجاد يك رابطه صميمي بين دولت و مردم، عدم بهانه جويي و نپرداختن به كاغذبازي را جلوه هاي عملي از اين وضعيّت آرماني مورد تأكيد قرار مي دهند.

چهارم ـ ايجاد فضايي مملو از صلح و دوستي

سياست مطلوب از ديدگاه امام(ره) آن است كه بتواند، سرانجام «صلح و دوستي» را در فضاي داخلي و حتي جهاني، حاكم سازد. لذا مشاهده مي شود كه حضرت امام(ره) آرمان بلندي هم چون «تحقّق صلح جهاني» را هدف غايي انقلاب اسلامي مطرح مي سازند:

«ما صلح مي خواهيم، ما با همه مردم دنيا صلح مي خواهيم باشيم. ما مي خواهيم مسالمت با همه دنيا داشته باشيم».

البته روش نيل به اين هدف را امام(ره) با وضوح تمام براي كليه دولت هاي جهاني تشريح مي نمايد تا ادعاي فوق حمل بر ضعف و سستي و يا محافظه كاري دست اندركاران انقلاب اسلامي در ايران نگردد. لذا مي بينيم كه ايشان شعار «نه ظلم مي كنيم و نه مظلوم واقع مي شويم» را سرلوحه برنامه سياسي انقلاب قرار داده، با تأكيد بر رسالت الهي «حمايت از مظلومان» اظهار مي دارند كه در پي ايجاد يك فضاي مسالمت آميز با ملل اسلامي و تمامي مردمان جهان هستند. با قبول اين روش است كه مي توان عملكرد دوستانه ملت و دولت ايران را در قبال جامعه جهاني درك كرد، سياستي كه مبتني بر دوستي با هر آن دولت و ملتي است كه حداقل براساس «اصول انساني» عمل مي نمايد.

پنجم ـ حاكميت بلامنازع ارزش هاي الهي و نفي تمامي اولويت هاي غيراسلامي

حضرت امام(ره) از ابتداي شروع نهضت، مكررا اظهار مي داشتند كه جامعه اسلامي بايد به آن جايي برسد كه همه خود را در قبال حضرت حق و خلق خدا مسؤول بدانند و چنان نباشد كه كسي به واسطه دوستي، دارايي، توانايي و... بخواهد از زير بار وظايف شرعي‌اش شانه خالي كند.

«اين يك سفارش عمومي است كه پيش من اهميت دارد و بايد عرض بكنم به همه، به همه قشرهاي ملت بايد عرض بكنم، با كمال دقت توجه كنيد كه يك قدم خلاف اسلام [در مملكت] نباشد».

اين اصل كلي، اول از همه شامل مسؤولين مملكتي، روحانيان، افراد ذي نفوذ و مراتب بعدي شامل تمامي آحاد مردم مي شود و چنان نيست كه «مقام» و يا «قدرت» كسي را معاف كرده يا تخصيص بزند، بلكه بر عكس، مسؤوليت فرد را زيادتر مي كند:

«با كمال دقت ملاحظه كنيد كه كساني...به عنوان اسلام، به عنوان مسلمين، به عنوان معممين، يك قدم خلاف برندارند... اين در نظر من از همه چيز اهميتش بيشتر است و مسؤوليتش هم بيشتر».

نحوه بيان اين آرمان توسط حضرت امام(ره) نيز بسيار قابل توجه مي نمايد. ايشان ابتدا خود را مثال مي زنند، مي فرمايند:

در نظر امام «دولت مزاحم» نمي تواند يك نمونه خوب از حكومت اسلامي به حساب آيد، چرا كه حكمت جعل دولت رفع حوائج ـ دنيايي و اخروي ـ مردم است، لذا يك دولت اسلامي آرماني آن است كه براي مردم ايجاد زحمت نكند، بلكه با ارائه خدمات لازم، رضايت آنها را جلب نمايد.

«اگر من، يك پايم را كنار گذاشته، كج گذاشتم ملت موظف است كه بگويند پايت را كج گذاشتي، خودت را حفظ كن... توجه داشته باشند كه مبادا من يك وقت يك كلمه بر خلاف مقررات اسلام بگويم، [آنها موظفند] اعتراض كنند، بنويسند، بگويند».

سياست مطلوب از ديدگاه امام(ره) آن است كه بتواند، سرانجام «صلح و دوستي» را در فضاي داخلي و حتي جهاني، حاكم سازد. لذا مشاهده مي شود كه حضرت امام(ره) آرمان بلندي هم چون «تحقّق صلح جهاني» را هدف غايي انقلاب اسلامي مطرح مي سازند.

سپس به مقامات دولتي اشاره كرده، مي فرمايند مردم بايد مواظب انحراف هاي احتمالي آنها باشند:

«آن روز كه ديديد و ديدند كه انحراف در مجلس پيدا شد، انحراف از حيث قدرت طلبي و از حيث مال طلبي، در كشور، در وزيرها پيدا شد، در رئيس جمهور پيدا شد... آن وقت بايد جلوش را بگيرند».

و سرانجام به مردم خطاب مي نمايند كه خود ايشان نيز بايد در طريق مستقيم الهي بوده باشند و از هرگونه خطا و لغزشي دوري نمايند.

آرمان هاي اقتصادي

توجه به اصل مهم تحقق عيني ارزش هاي الهي در جامعه، نه تنها امام(ره) را از پرداختن به مسائل معيشتي مردم باز نمي داشت، بلكه موجب آن شد تا ايشان با رويكردي تازه به اين مهم نگاه كرده و «آرمان تأسيس اقتصاد اسلامي» در ايران را طرح نمايند. بر اين اساس است كه امام(ره) اقتصاد اسلامي را چيزي متفاوت با «سرمايه داري» و «سوسياليسم» معرّفي كرده و از انديشمندان و علماي اسلام مي خواهند تا هر چه سريع تر و بهتر روش، اصول و ماهيت «اقتصاد اسلامي» را تدوين و تشريح نمايند. با اين حال آن چه كه بديهي مي نمايد، بناي اقتصاد اسلامي بر پايه «عدالت» استوار است و تحقق «عدالت اقتصادي» مهم ترين جزء چنين آرمان بلندي است.

از دیگر اهداف انقلاب اسلامی ایران می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

- براندازي حكومت سفاك و جبار پهلوي

- ايجاد جمهوري اسلامي ايران

- حاكم نمودن ارزش ها و مقررات و احكام دين مبين اسلام

- برچيدن مظاهر فساد و تباهي

- قطع نمودن دست استعمارگران از ذخاير طبيعي كشور

- حمايت و اميد دادن به ساير مسلمانان و ممالك مظلوم و مستضعف جهان و ...

دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران

شناخت و ارزيابي هر انقلابي، بدون توجه به دستاوردهاي آن امكان پذير نمي باشد و اهميت اين امر وقتي بيشتر رخ مي نمايد كه بدانيم حفظ انقلاب اسلامي ارتباط بسيار مستقيمي با شناخت دستاوردهاي آن دارد. لذا مهم ترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي را در پنج محور ذيل به بررسي مي نشينيم.

۱) سياسي:

در بعد سياست داخلي، سرنگوني حكومت دو هزار و پانصد ساله ستمشاهي مهم ترين واقعه محسوب مي شود. تشكيل حكومت اسلامي، استقرار نهادهاي مدني كشور با انتخابات مبتني بر راي مستقيم مردم، از بين بردن سازمان هاي مخوف و غيرانساني همچون ساواك، تعيين و تصويب قانون اساسي اسلامي، تاسيس سازمان ها و نهادها و ارگان هاي انقلابي و مردمي (همچون نيروي مقاومت بسيج، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، بنياد مستضعفان وجانبازان، بنياد شهيد و نظاير اينها) تلاش در جهت وحدت بين شيعه و سني، مقابله اصولي باتوطئه هاي عناصر فريب خورده و تجزيه طلب داخلي وحفظ انسجام و تماميت ارضي كشور در شرايط بحراني، از مهم‌ترين دستاوردهاي حائز اهميت محسوب مي شوند. امادر بعد سياست خارجي، مقابله با جنگ تحميلي ناخواسته، اصلي ترين دستاورد به شمار مي آيد. افشاي چهره واقعي كشورهاي به اصطلاح پيشرفته استعماري، سرفرود نياوردن به هنگام تحريم ها و محدوديت هاي ناعادلانه اقتصادي، بيدار نمودن ساير ملل اسلامي در جهت مبارزه همه جانبه با رژيم نامشروع صهيونيستي، اتخاذ مواضع اصولي و منطقي به هنگام بحران ها وچالش هاي پيش رو، صدور پيام انقلاب به ساير ممالك و توجه دادن آنها به نيرو و سرمايه وجودي خود، ساير دستاوردهاي مهم انقلاب را در حوزه سياست خارجي تشكيل مي دهند.

۲) دفاعي:

نهادينه كردن انديشه دفاع مشروع به هنگام تجاوز نيروهاي متجاوز دشمن، طراحي و ساخت ادوات نظامي با بهره گيري از توان فكري متخصصان و مبتكران داخلي در بحبوحه جنگ تحميلي، خنثي نمودن توطئه ها و كودتاها و انديشه هاي براندازانه دشمن، حراست از مرزهاي كشور به بهترين وجه ممكن، بخشي از با اهميت ترين دستاوردهاي دفاعي انقلاب را دربرمي گيرند.

۳) اقتصادي:

از ميان بردن بنگاه هاي فاسد اقتصادي مبتني بر ربا و شرط بندي رژيم ستمشاهي، ضابطه مند نمودن اكتشاف، توليد و صادرات نفت، تلاش براي رهايي از اقتصاد تك محصولي، رشد و توسعه و راه اندازي هر چه بيشتر بنگاه هاي زودبازده اقتصادي، تلاش در جهت خودكفايي در توليدات كشاورزي، ساخت سدها و مهار آب هاي روان و توسعه و راه اندازي نيروگاه هاي برق آبي، گسترش شبكه مخابرات و گاز حتي به صعب العبور ترين روستاها، تشكيل تعاوني ها وحمايت از آنها به منظور نهادينه كردن فعاليت هاي اقتصادي جمعي، مهار تورم و افزايش بهره وري، جايگزين نمودن قدرت فكري جوانان به جاي صنايع فاقد ارزش و بعضا مونتاژ غربي، از شاخص‌ترين دستاوردهاي اقتصادي انقلاب به حساب مي آيند.

۴) علمي:

پاكسازي محيط دانشگاه ها از عناصر وابسته به رژيم ستمشاهي و افكار غربي و الحادي آنان، توسعه كمي و كيفي دانشگاه ها، تلاش در جهت تحقق وحدت حوزه و دانشگاه، توجه به دانش هاي جديد و بنيادين همچون نانو تكنولوژي و بيوتكنولوژي، رشد ورود بانوان در مراكز علمي و پژوهشي همراه با رعايت شان ومنزلت آنان، ضابطه مند كردن اعزام دانشجو به خارج از كشور، افزايش كسب رتبه هاي علمي در المپيادهاي جهاني، كامل شدن چرخه توليد سوخت هسته اي در مقياس آزمايشگاهي، بالا رفتن اعتبارات پژوهشي مراكز علمي، تنها بخشي ازدستاوردهاي علمي انقلاب را به خود اختصاص مي دهند.

۵) فرهنگي:

برچيدن مظاهر فساد اجتماعي و اخلاقي رژيم ستمشاهي، پاكسازي عرصه هاي مهم فرهنگي (تلويزيون، راديو، سينما، تئاتر، موسيقي، كتاب، مجله، روزنامه) از آلودگي و فساد، احياي منزلت و هويت مساجد به عنوان مكان پالايش روحي و تهذيب نفس، شناساندن قدر و ارزش واقعي زنان به دور از ناهنجاري هاي ملحدانه غربي، اتخاذ مواضع مناسب در برخورد با جريانات ضد فرهنگي در اقصي نقاط عالم توجه دادن افكار عمومي به ظرفيت بالاي فرهنگ اسلامي ايراني، گسترش فرهنگ ايثار و شهادت، احياي نماز جمعه، امر به معروف و نهي از منكر، از جمله دستاوردهاي برجسته انقلاب در حوزه فرهنگ مي باشند.

اكنون كه در اين مجال با قطره اي از اقيانوس بي كران دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران آشنا شديم. با فرازي از سخنان گوهر بار بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران كه فصل الخطاب ما مي باشد، بر اهميت حفظ انقلاب و دستاوردهاي آن تاكيد مي نماييم:

«و امروز بر ملت ايران، خصوصا و بر جميع مسلمانان، عموما، واجب است اين امانت الهي را، كه در ايران به طور رسمي اعلام شده و در مدتي كوتاه نتايج عظيمي به بار آورده، با تمام توان حفظ نموده و در راه ايجاد مقتضيات بقاي آن و رفع موانع و مشكلات آن كوشش نمايند.»

آسیب شناسی انقلاب اسلامی ایران

يكى از نظريه پردازان شوروى سابق در توصيف انقلاب اسلامى مى نويسد: «انقلاب اسلامى شعار اصلى جنبش هاى سياسى، اسلامى مختلف در بسيارى از كشورهاى اسلامى مشرق زمين است... مسأله مشترك براى اين جنبش ها، اسلامى كردن تمام جوانب زندگى اجتماعى، اقتصادى، سياسى و خانوادگى تمام شهروندان كشورهاى خود و اعلان سومين راه رشد، كه با سرمايه دارى و سوسياليسم متفاوت هست، مى‌باشد.»

به اين معنا، انقلاب اسلامى با رويكرد به مذهب، خط مشى جديدى در زمينه توسعه و استقلال، آزادى و عدالت براى جهان سال 1979، و براى تمامى كشورها و جنبش هاى انقلابى كه تا آن زمان روى پاى خود ايستادن را تجربه نكرده، و به سمت بلوك غرب يا شرق متوجه شده بودند، ارائه مى دهد. اين موضوع براى قدرت هاى جهان آن روز، تكان دهنده بود. به ويژه در اين خصوص مسأله صدور انقلاب و پيوند بين جنبش هاى اسلامى و آزادى بخش و حمايت از آنان در مبارزه با سلطه جويان و استعمارگران دنياى سرمايه دارى و كمونيسم، بسيار قابل توجه است. در اين زمينه، فرد هاليدى، استاد و كارشناس برجسته مسايل خاورميانه، طى سمينارى در انگليس مى گويد: «انقلاب اسلامى در ايران جذابيت ايدئولوژيكى بسيار زيادى ميان اعراب تا الجزاير و سودان دارد كه نمى توان آن را ناديده گرفت. به علاوه، در جمهورى هاى آسيايى شوروى، بخصوص آذربايجان و گرجستان، عراق، افغانستان و پاكستان، با توجه به بافت اجتماعى اين كشورها، دين و فرهنگ ايران داراى نفوذ بسيار زياد است.»

تاريخ بسيارى از انقلاب ها نشان مى دهد كه معمولا انقلابيون و مصلحان گام هاى اوليه را با موفقيت برمى دارند و رژيم سياسى ظالم حاكم را بر انداخته و وضع موجود را متحول مى سازند، ولى در تحقق اهداف انقلاب و بناى جامعه مطلوب ناكام مى مانند. براى مثال، انقلاب مشروطيت هرچند حركتى وسيع و مردمى بود و خون هاى زيادى در راه آن نثار شد، اما با گذشت كم تر از چهارده سال از فرمان مشروطيت، شاهد كودتاى 1299 و پايه گذارى ديكتاتورى رضاخان و روى كار آمدن غرب زده ها مى باشيم. در ناكامى انقلاب مشروطيت، عوامل زيادى نقش داشت. بر ماست كه از آن انقلاب درس عبرت گرفته، عوامل ناكامى آن را در انقلاب اسلامى از بين ببريم.

مقام معظم رهبرى (دام ظلّه) در مورد تلاش دشمنان براى نابودى انقلاب اسلامى فرموده اند: «از وقتى ملت ايران با پيروزى انقلاب توانست دين خدا و اسلام را در قالب يك نظام اجتماعى مجسم و متبلور كند، ترس از اسلام در دل مستكبران به وجود آمد. تلاش و مبارزه خودشان عليه اسلام را به هر طريق ممكن شروع كردند. مبارزه با جمهورى اسلامى هم به خاطر اسلام است؛ زيرا وقتى كه جمهورى اسلامى پاى بندى خود را نسبت به معتقدات و اصول اسلامى ثابت كرد، به عنوان يك خطر بزرگ تلقّى شد و تمام دستگاه هاى استكبار عليه آن به كار افتادند.»

از سوى ديگر، انقلاب اسلامى را آفت هايى از درون تهديد مى كند كه مى تواند منجر به افول آن گردد. مشكلاتى كه همراه و درون انقلاب مى باشد، «آفت»هاى انقلاب، و مشكلاتى كه از بيرونْ انقلاب و انقلابيون را تهديد مى كند، «موانع» انقلاب شناخته مى شود. آنچه در پى مى آيد مرورى بر گوشه هايى از آفت ها و موانعى است كه انقلاب اسلامى را تهديد مى كند و توجه به آن ها بر همه دلسوزان اين نهال مقدس و حافظان آن لازم و ضرورى است.

پيش از پرداختن به اصل موضوع، يادآورى اين مطلب ضرورى است كه آفات انقلاب را مى توان به دو دسته كلى تقسيم نمود: 1- آسيب هاى درونى 2- آسيب هاى بيرونى؛ که در حد ضرورت به تبیین و تشریح هر کدام از این دسته‌ها پرداخته می‌شود.

آسيب هاى درونى

1. تحريف ارزش ها

بررسى تاريخ اسلام نشان مى دهد كه پس از وفات پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مسير انقلاب جهانى آن حضرت و شكل و محتواى آن، تا حدود زيادى عوض شد؛ اين مسأله بر اثر رخنه افراد فرصت طلب و دشمنانى كه تا ديروز با اسلام مى جنگيدند، اما بعدها با تغيير شكل و قيافه، خود را در صفوف مسلمانان داخل كرده بودند، به وجود آمد. بدين ترتيب، از اواخر قرن اول هجرى، تلاش هايى آغاز شد تا از اين انقلاب با ماهيت اسلامى، به يك انقلاب داراى ماهيتى قومى و عربى تعبير شود. وارثان ميراث پيامبر به جاى اعتقاد به تأثيرگذارى اسلام و ارزش هاى اسلامى در پيروزى آنان، و به جاى حفظ و تداوم دستاوردهاى انقلاب اسلامى با معيارها و اصول اعتقادى خاص خود، به انقلابْ ماهيتى قومى و عربى دادند و معتقد شدند كه علت پيروزى آنان بر ملل غير عرب «ملت عرب» بوده است. بديهى است كه همين امر براى ايجاد شكاف در درون جامعه اسلامى كافى بود.

در مقابل، گروهى به حق مدعى بودند كه آنچه اين گروه مطرح مى كند، اسلام واقعى نيست؛ زيرا در اسلام حقيقى، مسايل قومى و نژادى ارزش و اعتبارى ندارند. از سوى ديگر، گروهى نيز اين مسأله را مطرح كردند كه اكنون كه پاى قوميت در ميان است، چرا ما نبايد سرورى و آقايى داشته باشيم؟ به اين ترتيب، نطفه جنگ هاى قومى، نژادى و ـ به اصطلاح امروز ـ ناسيوناليستى در ميان امت مسلمان بسته شد.

نهضت خدايى بايد براى خدا آغاز شود و براى او ادامه يابد و هيچ خاطره و انديشه اى غير خدايى در آن راه نيابد تا عنايت و نصرت الهى شامل حالش گردد. حضرت امام(قدس سره) در وصيت نامه خود، فراموش كردن اهداف فرهنگى قيام ملت و مكتب الهى اسلام، به انزوا كشاندن روحانيت، غرب زدگى و شرق زدگى و سلطه بيگانگان بر مقدرات مراكز تعليم و تربيت را از آفات فرهنگى انقلاب معرفى مى نمايد.

انديشه هاى بيگانه ممكن است از طريق دشمنان يا دوستانى كه مجذوب آراى ديگران شده اند، نفوذ كنند. نمونه اين گرايش ها را در قرون اوليه اسلامى مى توان ديد. مثلا، مجذوب شدگان به پاره اى انديشه هاى فلسفى و آداب و رسوم ايرانى و تصوف هندى، نظريات و انديشه هايى را به عنوان خدمت، و نه به قصد خيانت، وارد انديشه هاى اسلامى كردند.

بنابراين، در مسأله ورود و نفوذ انديشه هاى بيگانه بايد به زمينه هاى داخلى آن نيز توجه كرد. يكى از علل رواج مانوى گرى و مزدك گرايى، عدم اجراى عدالت از جانب حكومت ها بود.

2. تجددگرايى افراطى

در مقابل تمسّك به اسلام ناب، تجددگرايى افراطى يا التقاطى، و زهدگرايى منفى قرار دارد. تجددگرايى افراطى تلفيق اسلام با انديشه هاى غير اسلامى براى زيبا جلوه دادن آن مى باشد. آنچه كه مراحل پديدارى انقلاب و سپس گذار را به شدت از خود متأثّر مى سازد، موضوع مدرنيته است. در اين جا نمى توان در باب نسبت مدرنيته با انقلاب يا نسبت مدرنيته با دين، به تفصيل سخن گفت؛ تنها به اين مطلب اشاره مى شود كه مدرنيته و مراحل پايين تر آن، يعنى مدرنيسم و مدرنيزاسيون، به طرز اجتناب ناپذيرى در بستر تحولات و مؤلّفه هاى انقلاب و حيات دينى حضور دارند: مدرنيسم، به خصلت شموليت مدرنيته و مدرنيزاسيون به پذيرش هاى متجددانه مدرنيته تأكيد دارد. اين پذيرش عمدتاً خود را در مظاهر و مصنوعات جلوه گر مى سازد و كم تر از عناصر مركزى و اصلى همچون عقلانيت، خوديت، و اركان كليدى مدرنيته بهره مند است. به هر حال، منظور توجه دادن به حضور اجتناب ناپذير فضاى برخاسته از مدرنيته در جوامع دينى، همانند جامعه ماست.اين حضور در مراحل مختلف انقلاب محسوس است؛ اما در مرحله شكل گيرى انقلاب كم تر به چشم مى خورد. در مراحل گذار است كه مدرنيته يا شبه مدرنيته، آشكار مى گردد و انقلابيون نمى توانند نسبت به تبعات آن بى توجه باشند. بى توجهى در اين مقوله، يعنى تن دادن به نارسايى تفسير انقلاب از مسايل نو. اگر هم انقلاب خصيصه دينى داشته باشد، به معناى نارسايى آن دين قلمداد خواهد شد.

به هر حال، انقلاب دينى بايد تكليف خود را با مسائلى از قبيل توزيع قدرت سياسى ـ اقتصادى، علم آموزى جديد و مباحث روش شناسانه و فناورانه معلوم كند. دوران استقرار و ثبات انقلاب فرصت لازم را در اين خصوص به نيروهاى انقلاب مى دهد. اما توجه به نوگرايى را نبايد با بهت زدگى و انفعال گرايى و تأثيرپذيرى خود فراموشانه در برابر مؤلّفه هاى مدرنيسم اشتباه گرفت.

3. رواج سكولاريسم

ترويج انديشه سكولاريسم براى انقلابى كه بر اساس يگانه انگارى دين و سياست پاگرفته و جوهره آن را بر آمدن سياست از دين تشكيل مى دهد، سم مهلكى است كه به پايه هاى آن آسيب جدى و جبران ناپذيرى وارد مى سازد.

«اين همانى» دين و سياست از قوى ترين نقاط يك جامعه دينى، به ويژه در عصر جديد، به شمار مى آيد. ساده ترين و بهترين وضعيت براى يك جامعه دينى پذيرش اين نكته است كه دين و سياست را جفتى توأمان بدانند و حتى بيش از آن، حالتى «اين همانى» ميانشان برقرار سازند. در چنين شرايطى، نقاط قوت دين و سياست با هم رابطه تعاطى را تشكيل مى دهند. سياست به هنگام، منسجم و قوى مى تواند پشتوانه لازم براى اعتبار و شكوه دين قرار گيرد و متقابلا دين مقبول و مطلوب و جاى گرفته در اعماق ذهن و قلب اعضاى جامعه كه در عين حال، خود در بردارنده آموزه هاى سياسى است، تكيه گاهى مناسب براى سياست شمرده مى شود. چنين رابطه اى را مى توان از سيره پيامبر و آثار اسلامى نيز اخذ كرد، ولى پرداختن به اين مهم خارج از چهارچوب و حوصله اين مقاله است.

اگر حكومت دينى حكومتى است كه از صدر تا ذيل آن بر اساس دين تعريف مى شود، بهترين راه مقابله با آن ارائه تفسيرى از دين است كه سياست و اداره جامعه را در دست هر كس برتابد و دخالت دين در سازو كارهاى حكومت و جامعه را نيز نپذيرد؛ دين را امرى فردى و آن جهانى بداند و جامعه را از قلمرو الزامات دينى خارج سازد.

4. جدايى حوزه و دانشگاه

در واقع يكى از كليدى ترين مسائل اجتماعى و فرهنگى جامعه اسلامى ما حفظ و تقويت وحدت دو نهاد حوزه و دانشگاه است كه جدايى آن ها آفتى بزرگ به شمار مى آيد. از مهم ترين مراكز فرهنگى يك جامعه، كه مى تواند محافظ و توسعه دهنده فرهنگ آن باشد، مدارس و دانشگاه هاى آن كشور است؛ زيرا نسل آينده ساز هر جامعه معمولا از اين مسير پرورش مى يابد. از اين رو، در تهاجم فرهنگى به كشور ما نيز تلاش گسترده اى از سوى بيگانگان و وابستگان آن ها براى تغيير ارزش ها و از خودبيگانگى صورت گرفته است كه در پاسخ به آن موضوع اسلامى كردن دانشگاه ها مطرح شد.

5. فساد ادارى و اجتماعى

حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد: همانا فلسفه نابودى رژيم هاى پيشين اين بود كه حق مردم را ندادند تا آن را به رشوت خريدند، و راه باطلشان بردند و آنان پيرو آن گشتند.

6. دنياطلبى و اشتغال به زينت هاى دنيوى

اگر زندگى تجملى و روحيه تكاثر طلبى در ميان عناصر انقلابى فزونى گيرد و نيروهاى انقلابى روحيه خود را از دست دهند، داعيه دفاع از انقلاب و ارزش هاى آن تضعيف مى شود. ابن خلدون نيز در بحث فراز و فرود تمدن ها به دوران هاى زير اشاره مى كند: دوران ظفر، دوران قدرت، دوره تجمل و فراغت، دوره خرسندى و بالاخره دوره اسراف و تبذير و انحطاط. در دوران آخر، عصبيت (همبستگى اجتماعى) از بين مى رود و تن آسايى، تجمل و حاكميت روابط فزونى مى گيرد.

امام صادق(عليه السلام) در حديثى مى فرمايند: «ما ذئبان ضاريان فى غنم قد فارقها رعاؤها، احدهما فى اولها و الآخر فى آخرها بافسد فيها من حب المال و الثروة فى دين المسلم» ؛ ضرر دو گرگ درنده كه به ابتدا و انتهاى گله بى چوپانى حملهور شوند هيچ گاه از زيانى كه از حب مال و جاه طلبى متوجه دين مسلمان مى شود بيش تر نيست.

امام سجاد(عليه السلام) نيز در يك روايت مفصل ريشه بسيارى از خصلت هاى ناپسنديده، به ويژه جاه طلبى را در حب دنيا مى داند و حب دنيا را ريشه هر خطا معرفى مى كند.

و به گفته حضرت امام خمينى(قدس سره)دنيادوستى با شعب مختلفش و به ويژه جاه طلبى ممكن است انقلاب و نظام اسلامى را به سقوط بكشد؛ چنان كه در كنار تعهد عملى، نقش عمده تخصص علمى در رهبرى نيز بر همگان آشكار است و فقدان آن مى تواند در زمره آفات خطرناك انقلاب به شمار آيد.

7. فرار مغزها

نداشتن برنامه اى همه جانبه براى جلوگيرى از مهاجرت تحصيل كردگان و متخصصان، و نيز مشخص نبودن مرزهاى «تعهد» و «تخصص» موجب ظهور پديده فرار مغزها به كشورهاى ديگر جهان مى شود. اين امر از يك سو، انقلاب را از توانايى هاى افراد متخصص محروم مى كند و از سوى ديگر، به ابزارى در دست دشمنان براى جوسازى عليه انقلاب مبدّل خواهد شد.

8. سوء مديريت مديران انقلاب

امام على(عليه السلام) عوامل افول دولت ها را چهار چيز مى داند: تباه نمودن اصول اساسى، فريب كارى، مقدم داشتن فرومايگان و مؤخر داشتن فرزانگان.

عوامل مزبور از ضعف يا سوء مديريت مسؤولان حكومتى ناشى مى شود و به تضعيف مشروعيت دولت مى انجامد.

9. ناتمام گذاشتن آرمان هاى نهضت

به تعبير استاد مطهرى، متأسفانه تاريخ نهضت هاى اسلامى صدساله اخير، نشان از يك نقيصه در رهبرى روحانيت شيعه دارد و آن اين كه روحانيت نهضت هايى را كه رهبرى كرده تا مرحله پيروزى بر خصم ادامه نداده است.

در مورد انقلاب اسلامى ايران هر چند وضعيت متفاوت است، اما هنوز همه آرمان هاى داخلى و خارجى انقلاب تحقق نيافته است. تلاش در جهت تقويت و اجراى اين آرمان‌ها از طريق افزايش آگاهى هاى عمومى و بسيج امكانات، به افزايش اقتدار و استحكام داخلى و نفوذ بين المللى انقلاب مى انجامد.

10. ابهام طرح هاى آينده انقلاب

انقلاب بايد طرح هاى روشن و خالى از ابهام و مورد قبول و تأييد رهبران ارائه دهد تا جلوى ضايعات گرفته شود. تجربه نشان داده است كه كلى گويى و روشن نبودن طرح هاى آينده، به تناقض در عمل منجر مى شود و مشكلات اساسى به بار مى آورد.

11. تفرقه واختلاف

امام على(عليه السلام) راز تداوم انقلاب را دورى از تفرقه و تحكيم اركان مودت و محبت و ترغيب و توصيه نسبت به آن معرفى مى‌نمايد. مهم ترين عوامل تهديدكننده بالندگى يك ملت از ديدگاه آن حضرت عبارتند از: كاشتن بذر نفاق و كينه در سينه، پشت كردن به يكديگر، ترك يارى هم نوعان و تبديل الفت و محبت به پراكندگى و تفرقه.

بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران نيز پيوسته بر دورى از تفرقه و لزوم وحدت براى تداوم انقلاب تأكيد داشتند. از ديدگاه ابن خلدون نيز «عصبيت» مهم ترين عامل اعتلاى يك ملت و تمدن محسوب مى شود. عصبيت به مثابه رشته مشتركى، خانواده ملت را به هم پيوند مى دهد. اصولا وجود اختلاف سليقه و عقيده امرى طبيعى و انكارناپذير است و همه افراد بشر با توجه به نوع آموزش، تربيت ها، محيط زندگى خانوادگى و اجتماعى، روابط عاطفى و انسانى و برداشت هاى خود از مسائل و پديده ها، داراى ديدگاه ها و نظرات خاص خود مى باشند كه لزوماً با ديدگاه هاى ديگران يكسان نيست. تجمع گروه ها و دستجات فكرى زمانى ايجاد مى شود كه نسبت به عقايد اصولى، توافق هاى كلى و عمومى وجود داشته باشد و هدف مشتركى دنبال شود.

معمولا در هنگام احساس خطر براى ارزش ها و معيارهاى مورد علاقه و احترام تشكل ها، بسيارى از اختلافات و نظرهاى متفاوت و در عين حال غير مهم ناديده گرفته مى شود و صف بندى ها هم منسجم تر مى گردد. براى مثال، زمانى كه خطر ليبراليسم و منافقان انقلاب اسلامى را تهديد مى كرد، نيروهاى حزب الله منسجم و متحد بودند و هيچ كس از خطوط چپ و راست، طرفدار سرمايه دار و ... سخنى به زبان نمى آورد؛ ولى به محض اين كه آن خطرات بر طرف شد، آرام آرام اختلافات ميان پاره اى نيروهاى حزب الله آشكار گرديد و دسته بندى هايى را به وجود آورد. در حالى كه، اين اختلاف نظرها از قبل هم وجود داشت، ولى عمده و اصلى نشده بود و از سوى ديگر، تصور مى شد كه انقلاب به مرحله ثبات و استقرار رسيده و خطرات داخلى يا خارجى آن را تهديد نمى كند.

در ذيل به عواملى كه نفش اصلى و اساسى در تشديد اختلافات و تضعيف انقلابيون دارند اشاره مى شود:

هر فرد يا گروهى تصور مى كند كه تنها بينش و طرز فكر و برداشت او درست است و نجات انقلاب در تبعيت از آن بينش مى باشد؛ آن چنان مطلق مى انديشد كه راهى براى اين نظريه كه ممكن است احتمالا او هم در اشتباه باشد، باز نمى گذارد و جالب توجه اين كه خط و بينش خود را دقيقاً مطابق با مكتب اسلام و خط ولايت فقيه مى داند و متقابلا جناح مقابل را منحرف و مخالف انقلاب و ولايت فقيه دانسته و فراهم كردن هر نوع امكانى براى تفوق آن جناح در حاكميت را موجب انحراف و ضايع شدن انقلاب مى داند.

از آن جا كه فرد يا گروه مزبور خط فكرى خود را به طور مطلق درست مى داند، براى حاكم شدن آن از هر تلاش و كوششى فروگذار نمى كند و متقابلا چون خط فكرى جناح مقابل را منحرف و خطرناك مى داند، از هر تلاشى براى دور كردن آن ها از قدرت باز نمى ماند. در عمل مشاهده شده كه بسيارى از جناح هاى سياسى در مبارزه با جناح رقيب از جاده تقوا و صداقت خارج شده و چون خود را حق و جناح مخالف را باطل مى پنداشتند، براى رسيدن به حاكميت و طرد جناح مخالف، اغلب از توسل به هر شيوه ممكن فروگذار نمى كردند. از اين رو، بازار تهمت و افترا و برچسب زدن در چنين آشفته بازارى به شدت رواج مى يابد.

همان گونه كه قبلا بيان گرديد، نفس اختلاف امرى طبيعى و غيرقابل انكار است و در عين حال مى تواند زاينده پيشرفت و ترقى نيز باشد، مشروط بر آن كه از آثار منفى و انحرافى آن اجتناب شود و اين شرط، زمانى تحقق خواهد يافت كه انقلابيون مسلمان از جاده تقواى الهى خارج نشده و به نظرات رهبر و ولايت فقيه متعبدانه پايبند و وفادار باشند.

12. غفلت از پرورش نيروى انسانى

انقلاب به مثابه موجودى زنده است كه براى دوام خود نياز به تغذيه دارد. ساختن نيروهاى انقلابى و مؤمن از نسل هاى جديد، از مهم ترين عوامل تداوم انقلاب محسوب مى شود. غفلت از انتقال آموزه هاى انقلاب به نسل هاى دوم به بعد انقلاب، خطر گسست فرهنگى را به همراه خواهد داشت. وصول به اين مقصود چندان كه مسؤولان فرهنگى در وضعيت كنونى انقلاب پنداشته اند و عمل مى كنند آسان نيست. به نظر مى رسد، هشدارهاى رهبر انقلاب و ارشادات ايشان آن چنان كه بايد از سوى برخى مسؤولان فرهنگى جدى گرفته نمى شود.

13. اعتدال گريزى و بى عدالتى اقتصادى

غارت اموال عمومى، حاكميت تعداد محدودى از وابستگان رژيم بر بخش عظيمى از منابع اقتصادى كشور، هجوم سرمايه داران خارجى، به ويژه امريكايى از دهه سى به بعد، فاصله و شكاف اقتصادى بين طبقات جامعه كه موجب فقر و محروميت گسترده اى در كشور حاكم گرديده بود، انتظار بازسازى اقتصادى، استقرار عدالت اجتماعى، فقرزدايى و رفع محروميت را به طور طبيعى مطرح كرده بود. شعارهاى اسلامى «عدالت على» و «حمايت از مستضعفان» در بى اثر كردن تيغ ماركسيست ها در حمايت از كارگران ـ كشاورزان به نحو قابل توجهى مؤثر بود و به تعبير امام راحل(قدس سره)از بلعيده شدن نيروهاى انقلابى در كام ماركسيسم جلوگيرى كرد. حمايت امام(قدس سره) از محرومان و مستضعفان اختصاص به دوره پر خروش 56 ـ 57 و نيز سال هاى پس از انقلاب نداشت، بلكه ايشان از آغاز نهضت، يعنى دهه چهل، اين مسائل را مطرح مى كردند. امام پيوسته در عين اعتراضات عميق خود به بنيانى ترين سياست هاى مخرب رژيم و عناصر خارجى آن، يعنى امريكا و اسرائيل، پيوسته مشكل فقر و محروميت آحاد مردم را مطمح نظر داشتند.

امام خمينى در سال 1360، در ديدار با اعضاى شوراى نگهبان ضمن طرح مسائل اساسى اقتصادى، به اين نكته مهم اشاره نمودند: «امروزه ما گرفتار دو جريان هستيم؛ يكى آن جريانى است كه همين كه به نفع مستضعفين و محرومين سخن گفته مى شود و از كاخ نشين ها و غاصبين حقوق مردم صحبتى شود مى گويند اين همان كمونيسم است، و جريان ديگر اين كه وقتى گفته مى شود خودسرانه اقدام به تقسيم زمين يا گرفتن اموال ننمايند، مى گويند طرفدارى از سرمايه دارها و فئودال ها شده است؛ در حالى كه همان طور كه مى دانيد اسلام نه با سرمايه داران موافق است نه با كمونيسم، اسلام راه و رسم ديگرى غير از اين ها دارد.»

اهميت مسائل اقتصادى در حدى بود كه قانون اساسى يك فصل (فصل چهارم) را اختصاص به مسائل اقتصادى داده است. در مقدمه قانون اساسى نيز آمده است:

«در تحكيم بنيادهاى اقتصادى، اصل، رفع نيازهاى انسانى در جريان رشد و تكامل است نه همچون ديگر نظام هاى اقتصادى تمركز و تكاثر ثروت و سودجويى؛ زيرا كه در مكاتب مادى اقتصاد خود هدف است و بدين جهت در مراحل رشد، اقتصاد عامل تخريب و فساد و تباهى مى شود، ولى در اسلام اقتصاد وسيله است و از وسيله انتظارى جز كارايى بهتر در راه وصول به هدف نمى توان داشت.»

با اين ديدگاه برنامه اقتصاد اسلامى فراهم كردن زمينه مناسب براى بروز خلاقيت هاى متفاوت انسانى است و بدين منظور، تأمين امكانات مساوى و متناسب و ايجاد كار براى همه افراد و رفع نيازهاى ضرورى براى استمرار حركت تكاملى آنان بر عهده حكومت اسلامى است.

اميرالمؤمنين على(عليه السلام) يكى از علل سقوط و زوال حكومت ها را تبذير و هزينه هاى زيان بار اقتصادى معرفى مى نمايد. روش اقتصادى آن حضرت بر اساس عدالت و حقيقت بود و جز به حق عمل نمى كرد؛ هيچ گونه تبعيض و امتيازى حتى براى خود و نزديكانش قايل نبود تا جايى كه چون عقيل برادر وى تقاضاى سه صاع (يك كيلو) گندم از بيت المال كرد، از اين كار امتناع ورزيد و آهنى گداخته به دست او نزديك كرد و فرمود: «اى برادر، در اين مال چيزى جز آنچه به تو دادم حقى ندارى، ولى صبر كن تا مالى از خودم برسد، آن گاه هر چه خواسته باشى به تو خواهم داد.»

امام على(عليه السلام) در پاسخ ايراد كسانى كه رعايت مساوات در عطاياى بيت المال را خلاف «سياست» مى دانستند، فرمود: «اگر اين دارايى از خودم بود، به طور يكسان در ميان شما تقسيم مى كردم تا چه رسد به اين كه اين اموال از آن خداست. آگاه باشيد كه بخشيدن مال در غير موردش تبذير و اسراف است.»

وقتى شريح قاضى خانه اى گران به مبلغ 80 دينار خريد، حضرت او را احضار كرده و فرمود: «اى شريح، به زودى كسى به سراغت خواهد آمد كه نه قباله ات را نگاه مى كند و نه از شهودت مى پرسد. تو را از آن خانه بيرون مى كند و به قبر تحويل مى دهد.»

مهم ترين اصولى كه اميرمؤمنان در سياست هاى اقتصادى دولت خود رعايت مى نمود عبارت بودند از: رعايت حال خراج دهندگان، هميارى اقتصادى دولت و مردم، استفاده از ماليات براى عمران و آبادى، عدم تبعيض در اخذ ماليات، برخورد شديد با محتكران و گران فروشان، محترم شمردن بيت المال، رفاه و آسايش مردم و رسيدگى به طبقات پايين جامعه. ايشان همواره درباره مستضعفانى كه هيچ چاره‌اى براى معاش خود ندارند توصيه مى كردند.

به اجمال مهم ترين آسيب هاى اقتصادى انقلاب اسلامى ايران را مى توان چنين برشمرد:

- وابستگى اقتصادى به قدرت هاى بيگانه؛

- نداشتن برنامه هاى بلند مدت و كوتاه مدت براى نيل به استقلال و توسعه اقتصادى؛ اين امر موجب مى شود امكانات و توانمندى هاى كشور بى آن كه راه گشاى يك اقتصاد مستقل و توسعه يافته شود، در امور روزمره و زودگذر به كار افتد و از ميان برود.

- عدم توجه به بحران هاى اقتصادى ناشى از روند توسعه يا عدم توجه به رعايت اقشار كم درآمد در اجراى برنامه هاى سازندگى و توسعه اقتصادى؛

- عدم وجود فرهنگ كار و انضباط اجتماعى (چنان كه رهبر معظم انقلاب بارها بر اين مهم تأكيد ورزيده اند)؛

- جدا شدن مردم از برنامه هاى دولت در طرح سازندگى.

افزايش فاصله طبقاتى، پيدايش ثروت هاى بادآورده، بى توجهى به مستضعفان و عنايت به ثروتمندان، فاصله فاحش فقير و غنى و فقدان عدالت اجتماعى ـ اقتصادى، راه را بر كم رنگ شدن آرمان هاى انقلاب مى گشايد. فقرا در بند تأمين ابتدايى ترين نيازهاى زندگى اند و ثروتمندان در پى اسراف و تبذير و تجمل. بنابراين، هر دو گروه خود را از مسير انقلاب كنار مى كشند و دشمنان انقلاب فرصت رخنه مى يابند. قرآن كريم، به عنوان يك ضابطه كلى، اعلام مى دارد كه به هيچ وجه ثروت نبايد ميان توانگران دست به دست گردد: «كى لا يكون دولة بين الاغنياء منكم.» (حشر: 7).

استاد مطهرى پس از تبيين عدالت اجتماعى، استقلال، آزادى و معنويت اسلامى به عنوان سه ركن انقلاب مى گويد: «سرمايه دارى از آن جهت محكوم است كه در بطن خود استثمار را پرورش مى دهد.»

14. فراموش كردن محرومان

شهيد مطهرى در كتاب پيرامون انقلاب اسلامى مى نويسد: «من تأكيد مى كنم اگر انقلاب ما در مسير برقرارى عدالت اجتماعى به پيش نرود، مطمئناً به نتيجه نخواهد رسيد و اين خطر هست كه انقلاب ديگرى با ماهيت ديگرى جاى آن را بگيرد... اين مكتبى است كه پيشوايش على(عليه السلام)مى فرمايد: «و لكن هيهات ان يغلبنى هواى، و يقودنى جشعى الى تخير الاطعمة و لعل بالحجاز او اليمامة من لا طمع له فى القرص و لا عهد له بالشبع او ابيت مبطانا و حولى بطون غرثى و اكباد حرى...»؛ اما دور باد كه هوس بر من پيروز گردد و آز آتشين مرا به نوشخوارى كشاند، حالى كه در حجاز و يمامه مردمى باشند كه به گرده اى نان اميد نداشته و شكمى سير به خود نديده باشند. دور باد كه من با شكمى انباشته و آماسيده از طعام روز را به شب آورم و در پيرامون من گرسنگان و جگر سوختگان باشند...

15. تضعيف رهبرى

يكى از راهبردهاى دشمن براى براندازى انقلاب، تضعيف رهبرى و كم اهميت جلوه دادن جايگاه آن است. مقابله با اصل نظريه ولايت فقيه نيز از شگردهاى دشمنان انقلاب است. استحكام اين نظام انقلابى، همان گونه كه در قانون اساسى ملحوظ شده، وابسته به اقامه اصل ولايت فقيه است. مادامى كه خدشه اى به اين اصل وارد نيامده، براندازى انقلاب ناممكن خواهد بود. از اين رو، دشمنان انقلاب نسبت به آن اصل تشكيك، و حملات خود را متوجه اساس ولايت فقيه كردند. آنان نه تنها در اين راه از به كارگرفتن برخى از نيروهاى نفوذى خود در حوزه هاى علميه ابا نكردند، بلكه در طرحى ويژه چنين وانمود كردند كه مثلا ولايت فقيه ريشه محكم فقهى و تاريخى ندارد و اگر هم ريشه دار باشد، كاربرد سياسى ندارد! گاهى نيز در راستاى اين هدف، حمله به نهادهاى وابسته به رهبرى را در دستور كار خود قرار مى دهند.

16. تضعيف انديشه و روحيه انقلابى

دشمنان انقلاب، انقلابى گرى را به هرج و مرج معنا مى كنند تا راهى براى شماتت انقلابيون داشته باشند. در حالى كه، انقلابى گرى يعنى حفظ روحيه عصيان نسبت به زشتى ها و اخلاق ناپسندى كه موجب سقوط انسان و اجتماع در ورطه خودخواهى و ابتذال و پشت پازدن به اصول مى شود. دشمنان انقلاب خواستار آرامش و سكونند تا در غفلت ناشى از آن، هواپرستى را حاكم كنند. مگر دشمنان انقلاب و شياطين دست از اهداف شوم خود برداشته اند كه ما باور كنيم شوريدن بر ضد توطئه هاى آن ها بايد به فراموشى سپرده شود؟ بنابراين روحيه عصيان براى مقابله با خيانت هاى آنان بايد همواره در ما زنده بماند.

17. ابتذال فرهنگى

از ديگر عوامل آسيب زا براى انقلاب اسلامى مى توان به استفاده از هنر، سينما و تئاتر اشاره نمود كه از طريق توليد انواع فيلم ها و سريال هاى تلويزيونى و انتقال آن به كشور تأثيرات سويى را بر رفتارهاى اجتماعى جوانان گذاشته است. مطبوعات و كتاب ها نيز براى ترويج فرهنگ غربى مورد استفاده قرار گرفته اند. چاپ و نشر اشعار، مقالات و رمان هاى مختلف براى ترويج پوچ گرايى و نيز زير سؤال بردن مبانى نظام سياسى جمهورى اسلامى ايران و سياست هاى فرهنگى آن در سطح گسترده اى مورد استفاده مخالفان نظام جمهورى اسلامى قرار گرفته است و نقش بسزايى در تهاجم فرهنگى غرب براى تضعيف باورهاى اسلامى و انقلابى داشته است.

در اين خصوص نبايد نقش نويسندگان به عنوان عناصر اصلى فرهنگ، هنر و علم را ناديده گرفت؛ هر چند دشمنان منتظر عناصر داخلى ننشسته، از هر ابزارى حتى ابزارهاى اقتصادى براى وصول به اين مقصود بهره مى جويند.

همچنين امروزه شاهد ورود حجم عظيمى از كالاهاى مصرفى بيگانه با داشتن بار منفى تبليغى فرهنگى به داخل كشور هستيم كه تأثير زيادى بر رفتار مردم، به ويژه جوانان دارد. گسترش فرهنگ مصرفى، يكى از نمودهاى آن است كه در پى آن، جامعه بى هدف به دنبال مصرف كالاهاى مختلف مى رود و از مقصد اصلى خود دور مى گردد و حتى به فرهنگ غلط اسراف و تبذير روى مى آورد.

از مهم ترين ابزارهاى اجتماعى براى تخريب فرهنگ جوامع ديگر، گسترش فساد اجتماعى است. فساد اجتماعى از جمله راه ها و روش هاى ضدفرهنگى است كه ممكن است از عناصر داخلى گرفته شده و يا از فرهنگ بيگانه وارد اجتماع گردد. از جمله مفاسد اجتماعى، گسترش فساد جنسى در جامعه است. فيلم هاى ويديويى، برنامه هاى تلويزيونى ماهواره اى، تصاوير مبتذل مجلات و تبليغات روانى كه از اين ابزارها نشأت مى گيرد، همگى درصدند تا قشر جوان جامعه ما را در فساد جنسى فرو برند و با اين كار آنان را از اهداف معنوى و فرهنگى انقلاب اسلامى منحرف كنند.

از ديگر اقدامات اجتماعى تهاجم فرهنگى، ايجاد روحيه مدگرايى و اخلاق خاص ترويج كنندگان اين مدها در قالب گروه هاى رپ، هوى متال و... است كه ترويج كننده ارزش هاى ضد اخلاقى از جمله همجنس بازى و برقرارى روابط آزاد جنسى هستند.

آسيب هاى بيرونى

1. توطئه براندازى انقلاب

آن گونه كه تجربه انقلاب نشان داده است، راهبرد براندازى دشمن داراى دو شيوه «آشكار» و «پنهان» بوده است:

الف. براندازى آشكار:

كه شامل امور ذيل مى گرديده است: اقدامات تخريبى گوناگونى كه در جاسوس خانه امريكا، پيش از اشغال آن، طراحى و اجرا مى شد، مداخله نظامى كه در طبس ناكام ماند، طرح براندازى در پادگان نوژه، تحميل هشت سال جنگ با عراق، محاصره اقتصادى، وضع مقررات ويژه بين المللى براى تحريم همكارى شركت هاى خارجى با جمهورى اسلامى ايران و ... . البته همه اين اقدامات به خواست خدا با شكست طراحان و مجريان آن مواجه شد.

ب. براندازى پنهان:

رخنه در ميان حوزه هاى علميه و روحانيان، نفوذ در بين روشن فكران، الگوتراشى براى جوانان و نوجوانان امروز، يعنى نسل متولد شده بعد از پيروزى انقلاب، كه نه شناخت مستقيمى از انقلاب و روند آن دارند و نه خاطره هاى محكم و استوارى از جانفشانى هاى دوران دفاع مقدس، رواج دادن انواع و اقسام فعاليت هاى فرهنگى مبتذل با به كارگيرى آخرين دستاوردهاى نوين و ابزارها و فناورى هاى پيشرفته به منظور افزايش جاذبه آن ها؛ از جمله برنامه هاى دشمن در فرايند براندازى پنهان بوده است.

2. فشارهاى بين المللى

كشورهاى غربى، به ويژه امريكا براى اعمال فشار به جمهورى اسلامى ايران، همواره از طريق اعمال تحريم ها، محكوميت ايران در مجامع بين المللى با تأكيد بر مسائل حقوق بشر و تروريسم، سعى در انزواى جمهورى اسلامى و مخدوش كردن الگوى حكومت اسلامى داشته اند. اين فشارها تا زمانى كه اين انقلاب از ارزش هاى خود عدول نكرده است ادامه خواهد يافت.

3. تحريف ريشه هاى انقلاب

سرچشمه پيروزى انقلاب را در جوشش خون هايى بايد ديد كه در 15 خرداد 1342 ريشه هاى آن را آبيارى كردند. آشنايى با چگونگى شكل گيرى آن قيام سرخ، علل آن و انحرافاتى كه دشمنان ملت از همان ايام سعى كردند در آن ايجاد كنند، از اهميت اعتقادى و تاريخى برخوردار است. به هيچ وجه نبايد آن سر چشمه، مهجور و آن علل براى نسل امروز و آينده ناشناخته بماند يا در كنار عناصر بى ارزش و مشكوك، كمرنگ جلوه داده شود. از حيله هايى كه به كار گرفته شده و هنوز هم ادامه دارد، مطرح كردن عوامل و حوادث كم اهميت و بعضاً خيالى يا بزرگ نمايى عناصر بى ارزش و جريان هاى ساختگى در حاشيه قيام خونين 15 خرداد است كه به منظور تضعيف عظمت و شكوه آن قيام تاريخى و حماسه بى نظير دوران معاصر صورت مى گيرد. آن ها كه چنان حيله هايى را به كار بسته يا مى بندند، مطالعات دقيق و تحقيقات عميقى درباره ريشه هاى انقلاب انجام داده اند تا با كوچك نمايى ريشه هاى انقلاب مانع بروز هرگونه شور حماسى جديد، و ادامه هيجان حق طلبانه و پى گيرى اقدام حسينى در آينده شوند.

4. تهاجم فرهنگى

پس از پايان جنگ تحميلى و آغاز برنامه هاى توسعه و بازسازى كشور، موضوع تهاجم فرهنگى و مقابله با اين پديده مورد توجه مقام معظم رهبرى (دام ظلّه) قرار گرفت؛ ايشان در يكى از بياناتشان با اشاره به سابقه تهاجم فرهنگى در ايران قبل از انقلاب اسلامى، از اواسط دوره قاجاريه و به ويژه دوره رضاخان، مى فرمايند: «انقلاب اسلامى كه آمد، مثل مشتى به سينه مهاجم خورده، او را عقب انداخت و تهاجم را متوقف كرد. شما در آن دوران اول انقلاب، ناگهان ديديد كه مردم ما در ظرف مدت كوتاهى، تغييرات اساسى در خلقيات خودشان احساس كردند. در مردم، گذشت، قناعت، همكارى و گرايش به دين زياد شد و آز و طمع و اسراف كم شد؛ اين ها فرهنگ است، فرهنگ اسلامى اين هاست... البته عميق نبود، آن وقتى عمق پيدا مى كند كه چند سالى روى آن كار بشود، اين فرصت پيش نيامد... در اواسط دوران جنگ، به وسيله ابزارهاى تبليغى، به وسيله گفتارهاى غلط و كج انديشانه، مجدداً شروع شد و آن ته نشين ها و رسوب هاى ذهنى و روحى خود ما مردم هم مؤثر بود! اما باز حرارت جنگ مانع بود تا اين كه جنگ تمام شد.

پس از جنگ، اين جبهه جديد به شكل جدى مشغول كار شد. دشمن با يك محاسبه فهميد كه جمهورى اسلامى را نمى شود با تهاجم نظامى از بين برد!... با محاصره اقتصادى هم نمى شود، فهميدند بايد عقبه ما را بمباران كنند. فرهنگ، اخلاق، ايمان، ايثار، اعتقاد به دين، اعتقاد به رهبرى، اعتقاد به قرآن و جهاد و شهادت او را بايد از بين برد و شروع كرد.»

5. ترويج ملى گرايى در برابر اسلام خواهى

دشمن انقلاب، از طرح ها و برنامه هايى حمايت مى كند كه ايران منهاى اسلام را بزرگ بنمايد و به ويژه نسل جوان را به افتخارات پوچ شاهنشاهى ظالمانه علاقه مند كند و از عظمتى كه اعتقاد به اسلام براى او به وجود آورد، بيگانه سازد. وجه بازر هويت ايرانى، حتى پيش از اسلام خداجويى او بوده و همين وجه موجب گرايش سريع او به اسلام شده است. اين كه ايرانى خداجو و دين گرا باشد، خوشايند دشمنان ما نيست؛ چرا كه همين مسير به طور منطقى ايرانى را به اسلام و محبت اهل بيت و شيعه على بودن و بالاخره، پيروزى انقلاب اسلامى مى كشاند. از اين رو، طراحى دشمن بدان سمت مى رود كه القا كند ايرانى فاقد هويت است: زمانى اسكندر بر آن ها تجاوز كرد، دورانى اعراب مسلط شدند، ايامى چنگيز بر آن ها تاخت، سال هايى تيمور بر آن ها يورش برد و در همه اين احوال، ايرانى سر تسليم فرود آورد و در مقابل مهاجم خاضع شد و دورويى كرد و اعتقاد قلبى خود را بروز نداد و به چاپلوسى حكام پرداخت و همراه آن ها شيوه اجحاف و ارتشا را پيش گرفت و... . بدين ترتيب دشمن مى خواهد اين گونه نتيجه گيرى كند كه توجه به اسلام و انقلاب اسلامى در ميان ايرانيان از همان نوع اقدامات توأم با دورويى است كه در طول تاريخ، ايرانيان از خود بروز داده اند و گواه آن را نيز، بزرگ نمايى برخى از تخلف ها و مفاسدى مى گيرد كه خواه ناخواه در هر جامعه اى به چشم مى خورد و در روزگار ما نيز وجود دارد.

اما ايرانى زمان اسكندر اگر در اثر انحطاط اواخر حكومت سلسله هخامنشى گرفتار سلطه يونانيان و مقدونيان شد، بعدها آن گرفتارى را جبران كرد و نگذاشت فرهنگ و سياست يونانى بر روح او چيره شود. تسلط اعراب هم اصطلاح بى دينانى است كه جرأت نمى كنند مخالفت خود را با اسلام ابراز كنند، و گرنه بحث اصلى سلطه اعراب نيست؛ چرا كه هر جا و هر زمان كه لازم بوده ايرانى در مقابل سلطه زور و ظلم ايستاده، بلكه موضوع مهم، نفس استقبال از اسلام و قرآن و مسلمانان است، كه دشمن نمى خواهد به زبان آورد. ظلم و جور مغولان و تيموريان نيز بدان شكل خاتمه يافت كه مغولان ايلخانى با كمك ايرانيان، مدافع اسلام گشتند و تيموريان نيز رواج دهنده فرهنگ ايرانى ـ اسلامى در شبه قاره هند شدند، و اين تسلط و قدرت معنوى ايرانيان مسلمان را مى رساند. ويژگى هاى منفى كه براى ايرانيان برمى شمرند نيز حاكى از قابليت انطباق ايرانيان با شرايط جديد و قدرت صبر و استقامت آن ها است كه همواره به از پا در آمدن ظلم، هرچند به قيمت شهادت سربداران زياد، انجاميده است.

6. ترويج اسلام ستيزى

دشمنان، اسلامى را كه براى تضمين حق زندگى، حكم قصاص مقرر نموده، عقب مانده خواندند و خود به روش هاى ديگرى پناه بردند كه در عمل به گسترش جنايت و تعدى در عالم منجر شده است. اسلامى را كه بيش ترين عنايت را به بانوان داشته و شايسته ترين مقام و منزلت را براى آن مقرر فرموده، ضد زن ناميدند و خود راه هايى را ابداع كردند كه زنان را فقط ابزار شهوت رانى مى كند. اسلامى را كه زيباترين و كامل ترين مجموعه حقوقى را براى بشريت تنظيم كرده است، بيگانه از حقوق بشر و آزادى ها قلمداد كردند و خود شيوه اى را تبليغ و ترويج نمودند كه به تسلط ثروتمند بر محروم، و سيطره قدرتمند بر مستضعف ختم مى شود.

برخى گفته اند: التزام به اين كه بايد احكام اسلام در جامعه اجرا شود با حق طبيعى انسان نمى سازد. يكى از حقوق طبيعى انسان آزادى است كه در آزادى فكر، دين، سياست و آزادى بيان متجلى مى شود. هر انسانى به طور طبيعى حق دارد هر دينى را كه مى خواهد انتخاب كند و احياناً دينش را عوض كند و حق دارد هر فكر و اعتقادى كه دارد بيان و ترويج كند. اگر شما مى گوييد كه حتماً بايد قوانين اسلامى در اين كشور حاكم باشد، كسانى هستند كه اين قوانين را نمى خواهند. آن ها حق دارند اظهارنظر كنند، رأى بدهند و بگويند ما اين قوانين را نمى خواهيم! طرح اين مطالب از سوى كسانى كه به طور كلى منكر دين مى باشند جاى شگفتى نيست، اما متأسفانه گاهى از كسانى چنين مطالبى شنيده مى شود كه ادعاى دين دارى دارند و حتى گاهى پسوند اسلامى را با خودشان يدك مى كشند، يا خودشان را پيرو امام معرفى مى كنند!

7. ترويج قوميت گرايى

دشمن، از جدا كردن فرد و جامعه ايرانى از هويت اسلامى مأيوس شده بود، حيله اى ديگر انديشيد و آن سوء استفاده از وجود قبايل و طوايف مختلف ايرانى، و ريشه دار قلمداد كردن و اصيل خواندن برخى اختلافات بين آن ها بود. دشمن آن اختلافات را مايه اميد خود قرار داد تا با تحريك و تشويق و تشديد آن ها، درگيرى عظيم و كشتارى خانمان سوز و بنيان برانداز را شكل دهد كه در انتهاى آن نه از انقلاب اثرى، و نه از اسلام پيامى، و نه از ايران نشانى باقى بماند! چه شادمانى ها كه دشمن از بروز درگيرى هاى قومى و سياسى در برخى استان ها يا شهرستان ها از خود بروز نداد و چه تفسيرها كه بر جزئيات آن درگيرى ها ننهاد و چه عوامل و علل تصنعى كه براى آن نتراشيد و چه حمايت ها كه از گسترش آن ها نكرد! تفاوت هايى كه به لحاظ فرهنگى و آداب و رسوم و سنن بين اقوام ايرانى وجود دارد، نشان دهنده سلايق گوناگون و تفاوت هايى است كه در ظرافت درك مكارم بين افراد يا اقوام وجود دارد. اين تفاوت ها در طول تاريخ موجب تكميل شناخت ايرانيان و رشد و بالندگى هنرى و فرهنگى بوده و هيچ گاه برخى درگيرى هاى جزيى نتوانسته است مستقلا موجب شكاف بين اقوام ايرانى، على رغم يكسان نبودن زبان يا لهجه يا مذهب و دين و يا نحوه زندگى اجتماعى آن ها، شود و در آينده نيز دشمنان، از وقوع يا دامن زدن به اختلافات بومى و قومى و منطقه اى، طرفى نخواهند بست.

8. رخنه فرصت طلبان در انقلاب

فرصت طلب كسى است كه نسبت به آرمان هاى انقلاب بى اعتقاد يا بى تفاوت و در تلاش براى تأمين منافع شخصى خويش است. استاد مطهرى در اين رابطه مى گويد: «هر نهضت مادام كه مراحل دشوار اوليه را طى مى كند، سنگينى اش بر دوش افراد مؤمن، مخلص و فداكار است. اما همين كه به بار نشست و يا لااقل نشانه هاى بار دادن آن آشكار گشت و شكوفه هاى درخت آن هويدا شد، افراد فرصت طلب نفوذ مى كنند... تا آن جا كه انقلابيون مؤمن و فداكاران اوليه را از ميدان به در مى كنند... انقلاب فرزند خور نيست، غفلت از نفوذ و رخنه فرصت طلبان است كه فاجعه به بار مى آورد... مبارزه با رخنه و نفوذ فرصت طلبان على رغم تظاهرات فريبنده شان يكى از شرايط اصلى (حفظ) يك نهضت در مسير اصلى است.»

در هر انقلابى گروهى هستند كه به انقلاب ايمان و اعتقاد ندارند، ولى حفظ و دستيابى به منافع شخصى يا گروهى، آنان را وا مى دارد تا در تار و پود انقلاب و حتى، تا آنجا كه زمينه به آن ها اجازه دهد، در سطوح بالاى انقلاب رخنه كنند. بديهى است كه پس از دستيابى به قدرت، در فرصت هاى مناسب لطمات و ضربات كوبنده خود را بر پيكر انقلاب، نظام و رهبرى وارد خواهند كرد. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در حديثى مى فرمايند: «لست اخاف على امتى غوغاء قتلهم و لا عدوا يجتاههم، و لكنى اخاف على امتى ائمة مضلين ان اطاعوهم فتنوهم و ان عصوهم قتلوهم.»؛ بر امت خويش از آشوبى كه آنان را به خون كشد و يا از دشمنى كه بر ميهن شان بتازد، نگران نيستم، بلكه بر ملت خويش از پيشوايان گمراهى بيمناكم كه اگر آنان را فرمان برند، ايشان را به كفر مى كشانند و اگر از فرمان آنان سر پيچى نمايند آنان را مى كشند.

قرآن كريم بين مؤمنانى كه پيش از فتح مكه ايمان آورده و در راه خدا انفاق و جهاد مى كنند، با مؤمنانى كه پس از فتح مكه ايمان آورده و انفاق و جهاد مى كنند، فرق مى گذارد.

9. بزرگ نمايى نقش جريان روشن فكرى در انقلاب

عده اى از شخصيت هاى روشن فكرى كه بعضاً سر و كارى با دين نداشتند و يا حتى بعضاً دين ستيز نيز بودند، بسيار با حكومت طاغوت مقابله مى كردند، و به رغم عدّه و عُدّه اندكشان در قياس با نيروهاى مذهبى، در مواردى مايه اميد دشمنان انقلاب بودند؛ زيرا با بر سركار آمدن احتمالى آن ها امكان بسته شدن يا انحراف راه انقلاب ميسر مى شد. آخرين تحولات قبل از پيروزى انقلاب هم نشان دهنده تلاش بى حاصل دشمنان انقلاب براى به كرسى نشاندن چنين شخصيت ها، و به زعم خودشان فرو نشاندن خشم انقلابى مردم بود كه صد البته به جايى نرسيد.

پس از انقلاب نيز دولت موقت از افرادى استفاده كرد كه بعضاً نه تنها مذهبى نداشتند، بلكه در تحقير انقلابيون و متدينان از خود جسارت نشان مى دادند! آن چنان دولت غير متعهدى نمى توانست بيش از آن يك سال دوام آورد. شخصيت هاى روشن فكر مذهبى نيز عناصرى ظاهراً مذهبى اند ولى فاقد انگيزه هايى هستند كه انقلابيون را به پيروزى رساند. هرچه از ايام پيروزى انقلاب فاصله گرفتيم حضور و جنجال آفرينى اين دسته از روشن فكران بيش تر شد: آن‌ها طعمه خوبى براى دشمنان انقلاب اند؛ زيرا با تظاهر به مذهب، جسورانه به تعرض نسبت به ريشه هاى انقلاب، رهبرى و ولايت پرداخته اند. همين ها از آزادى موجود در جمهورى اسلامى كه مجالى براى تبيين حق است، و نه فرصتى براى تبليغ باطل، سوء استفاده كرده و با راه انداختن مطبوعات متهتك و جنجالى و غير متعهد نسبت به آرمان هاى نظام، يا برگزارى جلسات سخنرانى و به اصطلاح افشاگرى، به تحكيم فلسفى مبانى انحراف اجتماعى پرداخته اند، آن ها قصد اصلاح ندارند بلكه آلت دست بى جيره و مواجب دشمنان انقلاب شده‌اند.

بدون تردید آنچه که در این نوشتار ذکر شد بیانگر تمام زوایا و لایه‌های پنهان انقلاب اسلامی ایران نبوده و حق مطلب با این نوشتار مختصر ادا نخواهد گردید اما سعی شد به اندازه ضرورت مطالبی ارائه گردد تا آشنایی ولو مختصر با انقلاب اسلامی ایران؛ این پدیده شگرف قرن حاصل گردد.

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.